انقلاب هوش مصنوعی و آینده بازار کار: تعادل بین پیشرفت فناوری و عدالت اجتماعی

دکتر طاهره سیفی، دکتری علوم اقتصادی
در عصری زندگی میکنیم که فناوری با سرعت بی سابقهای در حال دگرگون ساختن تمامی جنبه های حیات انسانی است. از انقلاب صنعتی اول که با اختراع ماشین بخار آغاز شد، تا امروز که هوش مصنوعی (Artificial Intelligence) به عنوان قلب تپنده انقلاب چهارم صنعتی شناخته می شود، هر موج نوآوری نه تنها ابزارها و روشهای تولید را متحول کرده، بلکه ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و از همه مهمتر، بازار کار را دستخوش تغییرات شگرفی ساخته است.
هوش مصنوعی، با تواناییهایش در پردازش دادههای کلان، یادگیری عمیق و تقلید از هوش انسانی، دیگر یک مفهوم انتزاعی یا محدود به آزمایشگاههای پیشرفته نیست؛ این فناوری اکنون به بخشی جدایی ناپذیر از زندگی روزمره، از تشخیصهای پزشکی تا پیشنهاد دهندههای هوشمند در پلتفرم های دیجیتال، تبدیل شده است.
اما شاید هیچ حوزهای به اندازه بازار کار تحت تأثیر مستقیم این تحولات نباشد. تاریخ نشان داده است که هر انقلاب صنعتی، اگرچه در کوتاه مدت با مقاومتها و چالشهای اجتماعی همراه بوده، اما در بلندمدت به ایجاد فرصتهای گسترده تر و رفاه کلی منجر شده است. با این حال، ویژگی منحصربه فرد انقلاب کنونی، شتاب و گستردگی بیسابقه تغییرات است.
برخلاف گذشته که رباتیک کردن و ایجاد فناوریهای نوین، عمدتاً مشاغل یدی و فیزیکی را هدف میگرفت، هوش مصنوعی امروز حتی قادر است وظایف پیچیدهتری مانند حل مسائل فنی و ریاضی، برنامهنویسیهای حرفه- ای، ترجمه تخصصی و حرفهای متون، یا حتی مدیریت روابط مشتری را با دقتی برابر یا حتی فراتر از انسان انجام دهد. این پیشرفت، پرسشهای حیاتی را به ذهن متبادر میسازد: آیا مشاغل سنتی به تاریخ خواهند پیوست؟ چگونه میتوان نیروی کار را برای عصر جدید آماده کرد؟ و آیا این تحولات به نابرابریهای عمیقتر دامن میزند یا راهگشای جامعهای عادلانه تر خواهد بود؟
نکته کلیدی اینجاست که هوش مصنوعی، مانند هر فناوری دیگری، ذاتاً خنثی نیست؛ تأثیر آن به نحوه طراحی،
اجرا و تنظیم مقرراتش وابسته است. از یک سو، گزارشهای معتبری مانند پژوهشهای مک کینزی
-می بینی پیش)World Economic Forum (WEF(( اقتصاد جهانی مجمع و )McKinsey & Company(
کنند که تا سال ۲۰۳۰، هوش مصنوعی ممکن است جایگزین بیش از ۸۰۰ میلیون شغل در سراسر جهان شود. این
آمار به ویژه برای مشاغلی با وظایف تکراری، از کارگران خط تولید تا حسابداران، هشداردهنده است. از سوی دیگر، همین گزارشها تأکید دارند که فناوریهای نوین همزمان با حذف برخی نقشها، مشاغل کاملًا جدیدی خلق خواهند کرد که امروزه حتی نامی از آنها وجود ندارد. برای نمونه، ظهور حوزههایی مانند اخلاق هوش مصنوعی، نیازمند مهارتهایی است که بسیاری از آنها هنوز در برنامههای آموزشی جایی ندارند.
علاوه بر این، هوش مصنوعی در حال تغییر ماهیت خود کار است. دورکاری که پیش از این یک انتخاب حاشیهای محسوب میشد، پس از همهگیری کووید۱۹- و با کمک ابزارهای هوشمند، به یک هنجار تبدیل شد. پلتفرمهای فریلنسینگ )Freelancer( و اقتصاد گیگ Economy) (Gig نیز مرزهای سنتی بین کارفرما و کارگر را محو کردهاند و انعطافپذیری بی سابقهای را به ارمغان آوردهاند. با این حال، این تغییرات هزینهای نیز دارند: ناامنی شغلی، فقدان مزایای سنتی مانند بیمه درمانی و رقابت بی وقفه در محیطهای دیجیتال، استرس روانی و اقتصادی را برای بسیاری افزایش داده است.
در سطح وسیعتر، تأثیر هوش مصنوعی بر بازار کار با مسائلی مانند شکاف دیجیتال و توزیع ناعادلانه فرصتها گره خورده است. کشورها و اقشاری که به زیرساختهای فناوری و آموزش دسترسی ندارند، خطر محرومیت از چرخه پیشرفت را تجربه خواهند کرد. این نابرابریها تنها محدود به مرزهای ملی نیستند؛ حتی در داخل کشورهای پیشرفته، کارگران سنتیِ فاقد مهارتهای دیجیتال ممکن است به حاشیه رانده شوند. در مقابل، سرمایه گذاری هدفمند در آموزشِ مهارتهای آینده (مانند تفکر تحلیلی، برنامه نویسی و سازگاری با تغییر) میتواند جوامع را در برابر این امواج تحول مقاوم سازد.
در این میان، نقش دولتها، مؤسسات آموزشی و شرکتها در شکل دهی به آینده کار غیرقابل انکار است. سیاستگذاریهایی مانند درآمد پایه جهانی، بازآموزی شغلی و قوانین حمایت از کارگرانِ جابه جا شده، میتوانند تضمین کنند که مزایای هوش مصنوعی به جای انحصاری شدن در دستان معدودی، به صورت جمعی توزیع شود. از سوی دیگر، شرکتها نیز مسئولند تا با اولویت قرار دادن اخلاق در توسعه هوش مصنوعی، از تقویت تبعیضها یا نادیده گرفتن حقوق کارگران جلوگیری کنند.
در نهایت، آینده کار در عصر هوش مصنوعی، آیندهای دوگانه است: هم میتواند به بهشتی از بهرهوری و خلاقیت بی حد و مرز تبدیل شود، هم میتواند جهنمی از نابرابری و بیثباتی باشد. انتخاب بین این دو سناریو، نه به خود
فناوری، بلکه به اراده جمعی جامعه جهانی، برای هدایت آن به سمت منافع مشترک بستگی دارد. این چالشی است که پاسخ به آن نه تنها سرنوشت بازار کار، بلکه سرنوشت تمدن انسانی را تعیین خواهد کرد.
تاریخ به ما آموخته است که هر انقلاب فناورانه، در نهایت به شرط برنامهریزی هوشمند و عدالت محور، میتواند به بهبود کیفیت زندگی و خلق فرصتهای تازه بینجامد. هوش مصنوعی نیز از این قاعده مستثنی نیست: این فناوری هم میتواند با جایگزینی انسان در مشاغل تکراری، فرصت تمرکز بر خلاقیت، نوآوری، و فعالیتهای ارزش- آفرین را فراهم کند، هم میتواند با بی توجهی به پیامدهای اجتماعی، شکافهای عمیقتری در جوامع ایجاد نماید.
در پایان باید عنوان نمود که آینده بازار کار، در گروی تعادلی ظریف بین پیشرفت تکنولوژی و ارزشهای انسانی است. هوش مصنوعی نه دشمن انسان است، نه ناجی او؛ این بشر است که با انتخابهای امروزش تعیین میکند که آیا این فناوری به ابزاری برای توانمندسازی جمعی تبدیل شود، یا عاملی برای تفرقه و نابرابری. پاسخ به این چالش، تنها در همبستگی جهانی، عدالت آموزشی و احترام به کرامت انسانی نهفته است.