واحد سیاسی

از ترس آن‌که دو امر متضاد، یکی شوند. «قسمت اول»

✍️ مجاهد الصریمی، صنعاء

 

به‌تازگی از سفری دشوار و طولانی در تأمل بازگشته‌ام؛ سفری که در آن کوشیدم پاره‌های پراکنده‌ای را گرد آورم که در لابه‌لای خود، بخشی از حکایت‌های آزادگان را دربر داشت — آنانی که آغاز را با پایان پیوند زدند، و ایمان را در عمل مجسم کردند؛ اگر حرکت کردند، برای تحقق حق بود — همان حقی که زیر پرچمش گام برمی‌دارند و جان خویش را در راه گسترش و استواری پایه‌هایش فدا می‌کنند و حقیقت آن را در همه میدان‌ها آشکار می‌سازند.

سخنشان قاطع است و کردارشان عدالت و برابری. با خدای رحمان صادق‌اند؛ نه از راه کثرت عبادات و نذرها و طاعات که آنان را چون زاهدان و راهبان گوشه‌نشین جلوه دهد، بلکه از رهگذر پیوند و بلکه حل شدن در میان مردم. آنان حامل رنج‌های مردم‌اند، جان‌باخته در خدمت به آنان؛ بزرگ‌تران را گرامی می‌دارند و بر خردسالان مهر می‌ورزند؛ با فقیران همنشین‌اند و در کنار بینوایان و ناتوانان فرود می‌آیند. با همه چیز از سر خرد و تدبیر برخورد می‌کنند؛ هیچ‌گاه از سخن نادان برنمی‌آشوبند و از منطق مخالف به تنگ نمی‌آیند. معیار آنان در یافتن کسانی که شایسته پیوستن به صف حق‌اند، نه شعار و نه ظواهر دینی است، بلکه پاکی فطرت، والایی اخلاق، صداقت با خدا و مردم، و ایستادگی در برابر ظلم، فساد و استکبار.

بیش از هر چیز از همنشینی با بزرگان متکبر و جلب رضایت ثروتمندان و اشراف به بهای نادیده گرفتن فقرا و مستضعفان، بیزار بودند. از نظر آنان، میان پسر شیخ و پسر رفتگر هیچ تفاوتی نبود؛ هر دو برابر بودند، مادامی که در مسیر یک نهضت حرکت می‌کردند و در حرکتی بودند که همه نام‌ها و القاب را کنار گذاشت و هرگونه تمایز طبقاتی، نژادی، منطقه‌ای و حزبی را نفی کرد، و همه را تنها با نام «انصارالله» می‌شناخت.

هرگاه درمانده‌ای به آنان پناه می‌برد، یاری‌اش می‌کردند؛ و اگر فریاد استغاثهٔ ضعیفی را می‌شنیدند، بی‌درنگ به کمکش می‌شتافتند. هرگز ممکن نبود نالهٔ مظلومی یا اشک محرومی یا نیاز نیازمندی را نادیده بگیرند. هیچ‌گاه ظالمی را در ظلمش تأیید نکردند و هرگز وجود و حقانیت را به خود منحصر ندانستند یا جامعه را به دو بخش «مؤمن و جاهلی» تقسیم نکردند.

از قساوت قلب و خشونت طبع و شتاب در خشم و میل به ستم و تکبر و تحقیر انسان‌ها به‌دور بودند؛ مردانی بودند آکنده از حلم و دانش و فروتنی و گذشت و مهربانی و احسان. لبخند کلید دل‌هایشان بود و سخن نیک، سرمایه‌شان در هر میدان خدمت و تعامل با مردم.

از همین رو، آنان نیروی حقیقی پیش از هر قدرت ظاهری بودند، و فتحی بزرگ‌تر پیش از تحقق هر پیروزی.

آنان روح هرآنچه در دوران «مسیره» و «ثوره» به‌دست آمده بود، هستند؛ از لحظهٔ فریاد نخست تا پرتاب نخستین موشک — و پس از خدا، امید بزرگ بر آنان استوار است.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا