تأثیر سیاستهای رشد جمعیت بر شکوفایی اقتصادی کشور
دکتر منوچهر لرنی، سردبیر
تأثیر سیاستهای رشد جمعیت بر شکوفایی اقتصادی کشور
در طی بیش از یک قرن، بحثهای پایانناپذیری در میان سیاستگذاران، اقتصاددانان، جمعیتشناسان و سایر محققان در مورد رابطۀ بین رشد اقتصاد ملی و جمعیت انسانی وجود داشته است. به عقیدۀ برخی از محققان همچون اوکپولو[1] (2002)، لی و ژانگ[2] (2007)، هیدی و هاج[3] (2009)، دائو[4] (2012)، مین[5] (2012)، اوگبوآبور و همکاران[6] (2018)، و آدیسو[7] (2019)، رشد جمعیت رشد اقتصادی را به تأخیر میاندازد (اوکپولو، 2002؛ لی و ژانگ، 2007؛ هیدی و هاج، 2009؛ دائو، 2012؛ مین، 2012؛ اوگبوآبور و همکاران، 2018، آدیسو، 2019). برای حمایت از این دیدگاه، کرنشاو و همکاران[8] (1997) عنوان نمودند که افزایش جمعیت عامل عدم بهرهوری اقتصادی در کشورهای کمتر توسعه یافته است. از این رو، افزایش جمعیت باعث میشود که سرمایۀ کمیاب به جمعیت وابسته منتقل شود و در نتیجه از کمبود سرمایه، بیکاری، دستمزدهای پایین و تقاضای ضعیف بازار حمایت میشود (اوسباز و همکاران[9]، 2024).
سایر مطالعات و تحقیقات عالی انجام شده مانند کوزنتس[10] (1960)، کرمر[11] (1993)، منکیو[12] (2010)، پیتر و باکاری[13] (2018)، هیرویوکی و همکاران[14] (2021)، و ماکت[15] (2021) خاطرنشان کردند که رشد جمعیت به عنوان ترویج رشد اقتصادی در نظر گرفته میشود (کوزنتس، 1960؛ کرمر، 1993؛ منکیو، 2010؛ پیتر و باکاری، 2018؛ هیرویوکی و همکاران، 2021؛ ماکت، 2021). کرمر (1993) برای حمایت از این دیدگاهها خاطرنشان کرد که در سطح جهان، شکوفایی اقتصادی در حال گسترش به دلیل رشد جمعیت است؛ یعنی هر چه تعداد افراد بیشتر باشد، سرمایهگذاران، دانشمندان، مهندسان و غیرۀ بیشتری داریم که به اختراع و پیشرفت فناوری کمک شایانی میکنند (کرمر، 1993). بدینترتیب برطبق مطالعات و تحقیقات مذکور بین رشد جمعیت و شکوفایی اقتصادی رابطۀ تنگاتنگی وجود دارد.
پیدایش بحثهای بین رشد اقتصادی و جمعیت زمانی که مالتوس[16] (1798) ادعا کرد که اگر رشد جمعیت کنترل نشده باشد، ارادۀ آن از تولید غذا پیشی میگیرد، شتاب بیشتری گرفت. به عبارت دیگر، تصور او این است که تولید غذا به صورت حسابی رشد خواهد کرد؛ در حالیکه جمعیت رشد هندسی خواهد داشت (آکینبود و همکاران[17]، 2017).
مالتوس در رسالهای دربارۀ اصل جمعیت، نگرانیهای معطوف به رشد اقتصادی را مطرح کرده است. تحلیل مالتوس بر تلفیقی از استدلال موجب افزایش تقاضا برای نیروی کار و سپس افزایش دستمزدها میشود. افزایش دستمزدها به نوبۀ خود، به افزایش جمعیت و مآلاً به افزایش عرضۀ نیروی کار منجر میشود. با بالا رفتن سطح زندگی، والدین به داشتن فرزندان بیشتر تمایل مییابند و از این گذشته، درصد کمتری از کودکان در دوران نوزادی تلف میشوند. اینها نکاتی بود که به طور معمول از سوی اقتصاددانان کلاسیک عنوان میشد. ویژگی متمایز نظریه مالتوس، مرحلۀ بعدی تحلیل اوست. مالتوس مدعی بود که بالا رفتن سطح زندگی تودهها فقط میتواند امری گذرا باشد، چرا که افزایش جمعیت، به سرعت از حد ظرفیت بخش کشاورزی، در پاسخگویی به تقاضای روزافزون برای مواد غذایی فراتر میرود. دلیل این امر آن است که زمینهایی که جدیداً زیر کشت میروند عموماً کمتر از زمینهای زیر کشت فعلی حاصلخیزند. در این چارچوب بود که مالتوس اظهار نظر مشهور اما اثبات نشده خود را ابراز داشت: جمعیت با تصاعد هندسی (یعنی در هر دورۀ زمانی به یک نسبت ثابت) افزایش مییابد؛ در حالی که تولید کشاورزی فقط به صورت تصاعد حسابی (یعنی در هر دورۀ زمانی به یک اندازۀ مطلق) میتواند رشد کند.
مالتوس، نگران پیامدهای رشد جمعیت در خلال انقلاب صنعتی بود که تهدید میکرد ظرفیت جامعه برای تولید مواد غذایی کافی نیست. مالتوس اعتقاد داشت که کمبود مواد غذایی، فاجعهای بالقوه و دارای پیامدهای اجتنابناپذیر خواهد بود (ساتون[18]، 2007). بدینترتیب، بحث در مورد اینکه آیا ظرفیت منابع طبیعی محدود زمین میتواند بهطور مستمر از وجود جمعیت فزایندۀ انسانی پشتیبانی کند یا خیر، با نظریۀ جمعیت مالتوس در اوایل دهۀ 1800 برجسته شد (کومر، 1979؛ دیکسون و فالون[19]، 1989). مالتوس فرض میکرد که جمعیت انسانی در یک پیشرفت هندسی رشد میکند، در حالی که منابع طبیعی تنها در یک پیشرفت حسابی میتواند رشد کند، و به همین دلیل، رشد جمعیت احتمالاً از ظرفیت منابع طبیعی برای حمایت از نیازهای جمعیت فزاینده پیشی میگیرد (رستو[20] و رستو، 1978). لذا، اگر تدابیری برای بررسی نرخ رشد سریع جمعیت اتخاذ نمیشد، فرسودگی یا فقدان منابع طبیعی رخ میداد که منجر به بدبختی انسانها میشد (ابلن[21] و ابلن، 1994). با این حال، اهمیت این فرضیه نادیده گرفته میشود و اعتقاد بر این است که فناوری میتواند در این زمینه گرهگشا باشد. با گذشت زمان، نگرانیهای جهانی در مورد تجدیدناپذیری برخی از منابع طبیعی که تولید و رشد اقتصادی بلندمدت ناشی از تخریب و آلودگی محیطزیست را تهدید میکند، افزایش یافت (پاکستون[22]، 1993). و لذا احتمال وقوع فرضیۀ مالتوس، و سؤالاتی در مورد اینکه آیا مسیری که در مورد توسعه صحبت میشود پایدار است یا خیر، دوباره شکل گرفت (کیتز و همکاران[23]، 2001).
ماسیمو لیوی- باتچی[24] (1992)، جمعیتشناس ایتالیایی برآورد کرد که در ده هزار سال پیش از میلاد مسیح، جمعیت جهان در حدود شش میلیون نفر بود و در سال صفر این رقم به 252 میلیون نفر رسید. در آغاز انقلاب صنعتی در سال 1750، جمعیت جهان 771 میلیون نفر بود و تا سال 1990 به پنج میلیارد و 292 میلیون نفر افزایش یافت. خلاصه آنکه، از مجموع دورۀ تکامل بشر تا سال 1800، بیش از 100 هزار سال طول کشید تا جمعیت جهان به یک میلیارد نفر برسد، در حالی که فقط ظرف دو قرن، از سال 1800، جمعیت جهان نزدیک به شش میلیارد نفر رسید که هنوز هم سیر صعودی دارد. مسألۀ بالقوه، فقط بیان صرف ارقام نیست، بلکه مسألۀ اصلی در «زمان دو برابر شدن» جمعیت نهفته است. (ساتون، 2007).
به دنبال کار مالتوس، سه مکتب فکری (خوشبینانه، بدبینانه و خنثیگرا) در این زمینه پدید آمد (آکینبود و همکاران، 2017). برطبق مکتب فکری خوشبینانه؛ جمعیت یک عامل تعیینکنندۀ اصلی رشد است، زیرا ظرفیت تولیدی اقتصاد را از طریق افزایش عرضۀ نیروی کار و کاهش هزینۀ نیروی کار افزایش میدهد. آنها معتقدند که نیروی کار ارزانتر فضا را برای کارفرمایان و شرکتها ایجاد میکند تا نیروی کار بیشتری را استخدام کنند، در نتیجه بهرهوری و تولید کل اقتصاد را افزایش میدهد، در حالی که بیکاری به شدت کاهش مییابد. در مکتب فکری بدبینانه، مفهوم “بمب جمعیتی”[25] مورد توجه قرار گرفت، زیرا این امر به رشد سریع جمعیت نسبت داده میشود. فرضیۀ حامیان این مکتب، از دکترین مالتوس پیروی میکند که عرضۀ مواد غذایی با افزایش جمعیت پیشی گرفته است. آنها عقیده داشتند که در یک نقطه، کمبود غذا برای جمعیت در حال افزایش وجود خواهد داشت، که حل نشدن آن منجر به تغذیه از مرگ میشود. و نهایتاً استدلال دیگری از طرف خنثیگرا بیرون میآید که معتقد بود رشد جمعیت هیچ ارتباطی با توسعۀ اقتصادی ندارد. یعنی معتقد بودند رشد اقتصاد مستقل از رشد جمعیت است. به طور کلی، در خصوص اینکه آیا نتیجۀ افزایش جمعیت، زیانآور خواهد بود، رشد اقتصادی را ارتقاء میدهد یا مستقل از آن است؟ اتفاقنظر وجود ندارد (اوسباز و همکاران، 2024).
بررسی روند سیاستگذاری جمعیتی در کشور نشان میدهد که جامعۀ ایران سه دورۀ سیاستگذاری جمعیتی را تجربه کرده است. دو دورۀ نخست با هدف کاهش نرخ باروری و کنترل رشد جمعیت به ترتیب از اواخر دهۀ 1340 و 1360 شمسی اتخاذ شده و دورۀ سوم با هدفی متفاوت، یعنی افزایش نرخ باروری و رشد جمعیت از اوایل دهۀ 1390 شمسی آغاز و تا به امروز ادامه داشته است. شواهد آماری موجود نشان میدهد که سیاستهای جمعیتی با هدف کاهش نرخ باروری کل و رشد جمعیت موفق بودهاند، اما سیاستهای افزایش جمعیت که با مسئلۀ کاهش نرخ باروری به زیر سطح جایگزینی متناظر است موفقیتی در پی نداشته است. اصلاح قانون تنظیم خانواده در سال 1388 را میتوان نقطۀ آغاز سیاستهای جمعیتی حاضر و آغازگر گفتمانی دانست که نگرانی از روند کاهشی نرخ باروری و لزوم افزایش فرزندآوری، درون مایۀ اصلی آن را شکل میداد (بالاخانی، 1400).
با افزایش نرخ باروری کل به 01/2 در سرشماری سال 1395 چنین به نظر میرسید که سیاستهای افزایش جمعیت موفق بوده است، اما کاهشی شدن دوباره نرخ باروری کل از سال 1396 و کاهش قابل تأمل آن در سال 1399 به رقم 6/1 نشان داد که سیاستهای جمعیتی در دهۀ گذشته موفق نبوده است. ارزیابی و توضیح عدم موفقیت سیاستهای افزایش جمعیت در دهۀ اخیر چندان آسان نیست. مباحث و مناقشههای زیادی پیرامون اجرای این سیاستها شکل گرفته است. بخشی از این مناقشهها را میتوان به مقاومتی نسبت داد که تحت تأثیر جریانهای سیاسی حاکم بر جامعه در مقابل پذیرش مسئلۀ کاهش جمعیت شکل گرفته بود. این مقاومت در سالهای اخیر با تداوم فرایند نزولی نرخ باروری کمرنگتر شد و جای خود را به نوعی همگرایی در پذیرش مسئلۀ جمعیتی داد؛ اما همه چیز به این مناقشات ختم نمیشود؛ برخالف دو دورۀ گذشته که هدف، کاهش باروری کل بوده و کاملاً با جریان توسعۀ اجتماعی همسو بودند، مهمترین چالش سیاستهای جمعیتی در دورۀ کنونی، قرار گرفتن در یک بستر ناهمسو با هدف افزایش باروری است. این بستر زمینهای از تحولات ساختاری و ارزشی است که به لحاظ نظری و تجربی با افزایش باروری همخوانی ندارد (همان، 1401).
بر این اساس میتوان استدلال کرد که اجرای این سیاستها در فضایی بحثبرانگیز و ناهمخوان با واقعیتهای اجتماعی، دشوار و ارزیابی آن نیز سختتر خواهد بود. عدم موفقیت سیاستهای جمعیتی، تداوم روند کاهشی نرخ باروری، تغییرات ساختاری و ارزشی به ویژه تضعیف نهاد خانواده نشاندهندۀ فضای پیچیده و بغرنج حاکم بر مسئلۀ جمعیت در ایران است.
منابع در دفتر نشریه موجود است
[1]. Ukpolo
[2]. Li & Zhang
[3]. Headey & Hodge
[4]. Dao
[5]. Minh
[6]. Ogbuabor et al
[7]. Adisu
[8]. Creshaw et al
[9]. Osobase et al
[10]. Kuznets
[11]. Kremer
[12]. Mankiw
[13]. Peter & Bakari
[14]. Hiroyuki et al
[15]. Maket
[16]. Malthus
[17]. Akinbode
[18]. Sutton
[19]. Dixon & Fallon
[20]. Rostow
[21]. Eblen
[22]. Paxton
[23]. Kates et al
[24]. Massimo Livi- Bacci
[25]. population bomb