کاشت بذرهای باور (رسانه های دیجیتال باغبان جدید ذهن ها)
حمیده مولائی، مدیرمسئول
مقدمه:
رسانههای دیجیتال در عصر کنونی نقشی کلیدی در شکلدهی به باورها، نگرشها و رفتارهای اجتماعی ایفا میکنند. این رسانهها همچون یک باغبان، “بذرهای” مختلفی از ایدهها، اطلاعات و مفاهیم را در ذهن مخاطبان میکارند و از طریق الگوریتمهای پیشرفته و محتوای شخصیسازیشده، این بذرها را پرورش میدهند.نظریه کاشت1 یکی از مهمترین نظریههای ارتباطات است که توسط جورج گربنر در دهه ۱۹۶۰ ارائه شد. این نظریه بر این ایده استوار است که مصرف زیاد محتواهای رسانهای (خصوصاً تلویزیون) میتواند دیدگاه افراد نسبت به واقعیت را شکل داده و تصویری از جهان ایجاد کند که با واقعیت عینی مطابقت ندارد. این اثر تدریجی، نگرشها، باورها و حتی رفتار افراد را تحت تأثیر قرار میدهد.
این نظریه بهویژه به بررسی تأثیر محتوای خشونتآمیز در رسانهها پرداخته است و ادعا میکند که افرادی که بهطور مداوم این محتوا را مشاهده میکنند، ممکن است جهان را بهعنوان مکانی خطرناکتر و پرخشونتتر از آنچه که واقعاً هست تصور کنند.
اصول و مفاهیم کلیدی نظریه کاشت
- جهانبینی کاشتهشده
بر اساس این نظریه، رسانهها نه تنها اطلاعات را منتقل میکنند، بلکه جهانبینی خاصی را به مخاطبان القا میکنند. برای مثال، گربنر مفهوم “سندرم جهان خطرناک”2 را معرفی کرد که نشان میدهد افرادی که محتوای خشونتآمیز زیادی در تلویزیون میبینند، ممکن است تصور کنند که جهان بهطور کلی خطرناکتر از واقعیت است (Shanahan et al., 2021).
- مخاطب منفعل
در نظریه کاشت، گربنر مخاطب را بهعنوان فردی منفعل در نظر میگیرد. او استدلال میکند که مخاطبان بهطور ناخواسته و بدون بررسی انتقادی، پیامها و تصاویر ارائهشده توسط رسانهها را جذب میکنند. این انفعال باعث میشود که رسانهها بتوانند با تکرار پیامهای خود، باورها و نگرشهایی را در ذهن مخاطبان “بکارند” که در بلندمدت به جهانبینی مخاطب شکل میدهد. برای مثال، افرادی که محتوای خشونتآمیز تلویزیونی را زیاد تماشا میکنند، ممکن است به این باور برسند که جهان خطرناکتر از آن چیزی است که واقعاً وجود دارد (Gerbner et al., 1986; Morgan et al., 2017). این دیدگاه با نظریات دیگر مانند استفاده و خشنودی، که نقش فعال مخاطبان در انتخاب محتوای رسانهای را برجسته میکنند، در تضاد است.
- فرهنگ غالب رسانهای
به باور جورج گربنر، رسانهها بهویژه تلویزیون، نقشی مهم در تقویت ارزشها، هنجارها و باورهای مسلط در جامعه ایفا میکنند. گربنر معتقد بود که محتوای رسانهها اغلب به بازنمایی دیدگاهها و اولویتهای گروههای قدرتمند جامعه میپردازد و از این طریق، به یکپارچهسازی فرهنگی و کاهش تنوع دیدگاهها منجر میشود. برای مثال، او به تلویزیون بهعنوان یک ابزار فرهنگی اشاره میکند که به جای انعکاس واقعیتهای متنوع، یک تصویر همگون و غالب از جامعه ارائه میدهد و این تصویر معمولاً با دیدگاههای نخبگان هماهنگ است (Gerbner et al., 1986). این فرآیند باعث میشود مخاطبان ناخودآگاه باورهای تکرارشده در رسانه را بهعنوان واقعیت اجتماعی بپذیرند (Morgan et al., 2017).
تحولات نظریه در عصر دیجیتال
- بازتاب3
در عصر دیجیتال، مفهوم بازتاب بهعنوان بخشی از تحولات نظریه کاشت مورد توجه قرار گرفته است. در این زمینه، بازتاب به چگونگی تطبیق پیامها و محتوای رسانهای با باورها، علایق، و جهانبینی مخاطبان اشاره دارد. برخلاف رسانههای سنتی مانند تلویزیون که پیامهای یکسانی به مخاطبان ارائه میدادند، رسانههای دیجیتال با استفاده از الگوریتمهای شخصیسازی، محتوایی را به کاربران پیشنهاد میدهند که باورها و نگرشهای فعلی آنها را تقویت میکند (Fuchs, 2020).
بازتاب در رسانههای اجتماعی، به تعامل دوسویه میان کاربران و پلتفرمهای دیجیتال وابسته است. کاربران نه تنها مصرفکنندگان محتوا هستند، بلکه با لایکها، کامنتها، و اشتراکگذاریها در شکلگیری محتوا و تداوم چرخه بازتابی مؤثرند (Annenberg Public Policy Center, 2021).
- رسانه های اجتماعی به عنوان باغبان های جدید ذهن ها
رسانههای اجتماعی همانند تلویزیون میتوانند نگرشها و باورهای کاربران را شکل دهند، اما تأثیر آنها ممکن است بهدلیل تعامل بیشتر و الگوریتمهای شخصیسازی، عمیقتر و متفاوت باشد. پژوهشها نشان دادهاند که محتوای منتشرشده در پلتفرمهایی مانند فیسبوک یا اینستاگرام میتواند جهانبینی خاصی را برای کاربران ایجاد کند (Fuchs, 2020).
- کاشت واقعیتهای موازی4
الگوریتمهای رسانههای دیجیتال با ارائه محتوای متناسب با علایق و باورهای کاربران، ممکن است “واقعیتهای موازی” ایجاد کنند که کاربران در آن احساس میکنند جهان دقیقاً مطابق با دیدگاههای آنهاست. این موضوع میتواند به قطببندی سیاسی و اجتماعی منجر شود (Annenberg Public Policy Center, 2021).
- محتوای خشونتآمیز و دیجیتال
مطالعات اخیر نشان دادهاند که محتوای خشونتآمیز در رسانههای دیجیتال و بازیهای ویدیویی میتواند اثرات مشابهی با محتوای خشونتآمیز تلویزیونی داشته باشد و درک افراد از خشونت در جامعه را تغییر دهد (Shanahan et al., 2021) .
نقدها و چالشها
برخلاف فرضیات اولیه نظریه کاشت، پژوهشهای جدید نشان دادهاند که مخاطبان در رسانههای دیجیتال فعالتر هستند و میتوانند محتوای خود را تولید کنند. این مسئله چالشهایی برای عمومیت نظریه ایجاد کرده است (Cohen & Weimann, 2020).
تلویزیون، مخاطبان را به مشاهده طولانیمدت دعوت میکند، اما در رسانههای دیجیتال، کاربران، محتوای کوتاه و متنوعی مصرف میکنند که ممکن است اثرات بلندمدت کاشت را محدود کند.
نتیجهگیری
رسانههای دیجیتال با استفاده از الگوریتمهای پیشرفته، نقش فعالی در شکلدهی به ذهنیتها و نگرشهای اجتماعی ایفا میکنند. این رسانهها نه تنها به انتقال اطلاعات میپردازند، بلکه با انتخاب و تکرار پیامها، باورها و ارزشهای خاصی را در ذهن مخاطبان “میکارند” و پرورش میدهند.
در مقایسه با رسانههای سنتی، رسانههای دیجیتال تأثیرات عمیقتری دارند زیرا بهواسطه تعامل مستقیم با کاربران و قابلیت شخصیسازی محتوا، قادرند جهانبینیهای موازی ایجاد کنند. این تأثیرات، ضرورت آموزش سواد رسانهای و تفکر انتقادی در مواجهه با محتوای دیجیتال را برجستهتر میکند.
1 Cultivation Theory
2 Mean World Syndrome
3 Reflection
4Parallel Realities