واحد سیاسی

سربازی برای خدا؛ راز واقعی قدرت انصارالله در یمن

✍️مجاهد الصریمی، صنعا:

 

قدرت انصارالله در یمن، همواره بر پایه‌ها و اصول ایمانی استوار بوده و سایر جلوه‌ها تنها نتیجه این مبانی هستند. برای روشن شدن این موضوع، باید مفهوم انصارالله از سربازی برای خدا را درک کرد. این مفهوم را می‌توان از طریق آنچه شهید رهبر و بنیان‌گذار، حسین بدرالدین (رضوان الله علیه) در شرح دعای مکارم‌الاخلاق امام زین‌العابدین، علی بن الحسین بن علی بن ابی‌طالب (علیهم‌السلام) بیان کرده، فهمید.

شهید رهبر (رضوان الله علیه) می‌فرماید: این دعا شامل مطالب بسیاری است که انسان باید برای به دست آوردن آن‌ها به خدا رجوع کند و هدایت به سوی آن‌ها را تنها از او بخواهد، زیرا هدایت تنها در اختیار خداست. هدایت، یک مکانیزم برنامه‌ریزی‌شده نیست که با رعایت آن به‌طور خودکار محقق شود، بلکه باید از خدا درخواست شود. باید از او بخواهیم که ما را هدایت کند،

استقامت، ثبات و موفقیت در عمل، گفتار، کلام، گام و موضع‌گیری به ما عطا کند. همچنین، کارهای مهم و جنبه‌های متعددی وجود دارند که برای زندگی دنیا و آخرت ما اهمیت دارند و باید به آن‌ها دست یابیم. زین‌العابدین، سَیّد ساجدان، با وجود زهد، تقوا، جهاد و احسانی که به آن رسیده بود، همچنان از خدا می‌خواست که ایمانش را به کامل‌ترین ایمان برساند و به آنچه دست یافته بود، اکتفا نکرد و غرور او را فرا نگرفت. همان‌طور که شهید رهبر (علیه‌السلام) می‌فرماید، این خواسته‌ای مهم و هدفی ارزشمند است که انسان باید برای رسیدن به آن تلاش کند و همیشه از خدا بخواهد که ایمانش را به کامل‌ترین ایمان برساند.

از این سخنان می‌توان فوایدی استخراج کرد که به‌عنوان معالم و عناصری برای ساختار و هویت جامعه و فرد مؤمن به کار می‌روند:

  1. ارتباط با خدا، بازگشت مداوم به او و درخواست مستمر هدایت از او.
  2. عدم تکیه به خود و اکتفا به آنچه تاکنون انجام داده‌ایم و توقف در یک خط مشخص، زیرا این امر دریچه‌ای برای ورود شیطان و رنگ گرفتن با غرور و تکبر اوست.
  3. درخواست مداوم از خدا برای رسیدن به کامل‌ترین ایمان، زیرا این خواسته‌ای مهم و هدفی ارزشمند است که باید برای آن کوشید.

سپس ایشان (سلام الله علیه) منبع شناخت ایمان، مؤمنان و کمال ایمان را قرآن کریم معرفی می‌کنند. از این‌رو، می‌توان دریافت که آگاهی شهید سید حسین بدر الدین الحوثی  (علیه‌السلام) بر این بود که همه مفاهیم ممکن است دستخوش تحریف و جعل شوند، بنابراین باید برای شناخت آن‌ها به کتاب خدا بازگشت، زیرا این کتاب از تحریف مصون است و تحت حفاظت و عنایت الهی قرار دارد.

شهید رهبر (رضوان الله علیه) هشدار می‌دهد که نباید به وضعیت کنونی خود راضی شویم و خود را در دایره‌ای محصور کنیم که خطوط قرمزی اطراف آن کشیده‌ایم و از آن فراتر نمی‌رویم، به‌ویژه در زمینه تربیت معنوی و پرورش نفس از طریق تقویت جنبه‌های ایمانی. کسی که به ماندن در سطحی مشخص از پیشرفت ایمانی رضایت می‌دهد، خود را در جایگاهی پایین‌تر قرار می‌دهد و خطی برای خود ترسیم می‌کند که از آن عبور نمی‌کند و به کمتر از جایگاه اولیای خدا رضایت می‌دهد.

انسان مؤمن، سربازی از سربازان خداست که میدان تمرین و تربیت دارد تا سربازی مؤثر باشد. او در دو ساحت حرکت می‌کند: ساحت عمل و ساحت نفس، که باید با هم ترکیب شوند و یک ساحت واحد را تشکیل دهند. هرچه ایمان در نفس ریشه‌دارتر شود، انسان می‌تواند در مدارج کمال ایمانی صعود کند. هرچه در این مدارج بالاتر رویم، تأثیر آن بر جنبه عملی بیشتر می‌شود، به‌گونه‌ای که مؤثرتر، با عملکرد بهتر و متعهدتر می‌شویم.

از آنجا که مؤمن، سربازی از سربازان خداست، باید سازوکار حرکت خود در میدان‌های رضایت خدا را درک کند. از این‌رو، شهید رهبر تلاش می‌کند این تصویر را به ذهن ما نزدیک کند و مفهوم سربازی برای خدا را در عمق جان ما جای دهد. او مثالی از واقعیت ملموس می‌زند: دولت‌ها و نظام‌هایی که از میان ارتش خود، گروه‌ها و تیم‌های خاصی را انتخاب می‌کنند و آن‌ها را با آموزش‌های ویژه و فشرده آماده می‌کنند تا بتوانند مأموریت‌های دشوار و سنگین را انجام دهند. اما این مأموریت‌ها که در ذهن یک رئیس یا پادشاه است، بسیار کمتر از آن چیزی است که در ذهن یک مؤمن وجود دارد، زیرا مأموریت‌ها و میدان‌های عمل این دو سرباز متفاوت است.

سرباز یک دولت یا نظام، کارش به اجرای مأموریت‌هایی محدود است که صرفاً حرکتی، پرشی یا عملیاتی است و در چارچوب محدودیت‌های جسمانی و ذهنی نظام حاکم تعریف می‌شود. اما سرباز خدا مأموریت‌های گسترده‌ای دارد که باید نفس خود را برای انجام آن‌ها تربیت کند، زیرا این مأموریت‌ها نیازمند نفسی والا، روحی پاک، آگاهی بالا، ایمانی راسخ، اراده‌ای قوی، عزمی پایدار و همتی استوار است.

این مأموریت‌ها شامل جنبه‌های تربیتی، فرهنگی و جهادی است و در چارچوبی حرکت می‌کند که تمام الزامات آگاهی از واقعیت، درک رویدادها و توانایی تبیین مسائل مهم برای مردم در میدان عمل و نقش‌آفرینی را در بر می‌گیرد. وقتی مؤمن در میدان آگاهی‌بخشی و تبیین امور دین برای مردم و نهادینه کردن معانی آن در دل‌هایشان گام برمی‌دارد، می‌تواند با سخن گفتن از دین خدا، عظمت و جلال آن را در جان دیگران ریشه‌دار کند.

اینجا سید حسین بدر الدین الحوثی (رضوان الله علیه) ارزش، اهمیت و عظمت مسئولیت سرباز خدا را روشن می‌کند که انجام آن به بهترین شکل، نیازمند پایبندی به والا‌ترین روش‌ها و انگیزه‌های نجیب و شریف است. او با انگیزه عشق به دیگران، حرص بر هدایت آن‌ها، توجه به امورشان، آگاهی از واقعیت آن‌ها و حفظ کرامتشان در میدان آگاهی‌بخشی، فرهنگ‌سازی، جهاد و تربیت حرکت می‌کند. او خطاب به همه فعالان در عرصه فکر، فرهنگ و کلام، با عباراتی سرشار از محبت به مردم سخن می‌گوید که نشان‌دهنده قلب پاک اوست. او می‌گوید: میدان کار شما نفس انسان است، نه خانه‌اش که آن را غارت کنید، نه دیوار خانه‌اش که از آن بالا روید یا بر آن پرش کنید.

از اینجا تفاوت دو مسیر و دو سرباز روشن می‌شود: سربازی که برای دنیا و بردگان آن است، خود را به شلاق و ابزاری ویرانگر در دست یک رهبر یا پادشاه تبدیل کرده است، اما سرباز خدا با عشق به بندگان خدا و حرص بر خیر آن‌ها، صداقت بندگی خود را برای خدا نشان می‌دهد. او با کار خود خیر را برای دیگران به ارمغان می‌آورد، آزادی، حقوق و کرامت آن‌ها را حفظ می‌کند. از آنجا که میدان کار او نفس انسانی است – نه یکی و دو تا، بلکه نفوس همه انسان‌ها – خود را در تنگنای منطقه‌گرایی، فرقه‌گرایی، ملی‌گرایی یا قومیت محصور نمی‌کند، بلکه به‌عنوان سربازی برای خدای رب‌العالمین، برای همه جهانیان حرکت می‌کند.

شهید سید حسین بدر الدین الحوثی  بر ضرورت تربیت نفس و توسعه روش‌های تربیتی مبتنی بر ایمان تأکید می‌کند تا مؤمن بتواند حق را با قدرت ارائه دهد و باطل را در درون نفوس ریشه‌کن کند. وقتی باطل در درون نفوس از بین برود، در واقعیت زندگی نیز محو می‌شود، چنان‌که خداوند می‌فرماید: «إن الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم». وقتی درون انسان اصلاح شود، محیط اطرافش نیز اصلاح می‌شود. بنابراین، هر خللی در واقعیت و زندگی مردم، نتیجه خلل در درون نفوس آن‌هاست. این امر ما را از مسئولیت معاف نمی‌کند، بلکه وظیفه ما را سنگین‌تر می‌کند تا نفوس را در برابر نقص‌ها محافظت کنیم و با اصلاح آن‌ها، باطل را ریشه‌کن کنیم.

از این‌رو، روشن شد که ریشه نقص در نفوس است و با اصلاح آن‌ها، واقعیت نیز اصلاح می‌شود. شهید سید حسین بدر الدین الحوثی  (علیه‌السلام) بیان می‌کند که وظیفه سرباز خدا، که با نفوس سروکار دارد، نیازمند ارتقای ایمانی است تا بتواند باطل را از نفوس محو کند. او این وظایف و اصول را نه به‌صورت احساسی و انتزاعی، بلکه با آگاهی از دشواری‌های واقعیت و چالش‌ها ارائه کرده است.

او این اصول را در حالی مطرح کرد که خود در میدان عمل بود و با تمام وجود برای ساختن انسان‌هایی تلاش می‌کرد که در روحیه، تفکر، قدرت، منطق، رفتار، عبادات و معرفت به خدا رشد کنند. کسی که خدا را شناخت، دشمن او را نیز می‌شناسد، زیرا هر که دشمن خداست، دشمن سرباز خداست و هر که دوست خداست، بی‌تردید دوست این سرباز است. او در راه خدا دوست می‌دارد، در راه خدا دشمنی می‌کند، برای خدا می‌بخشد و برای خدا باز می‌دارد. او به همه کسانی که بندگی خدا را زندگی می‌کنند و زیر پرچم اخلاص و توحید برای او حرکت می‌کنند، خطاب می‌کند که ایمانشان باید کامل و خالص باشد و در عملشان به درجه اخلاص برای خدا برسند.

شهید سید حسین بدر الدین الحوثی  (علیه‌السلام) به همه کسانی که می‌خواهند سرباز خدا شوند و در راه او عمل کنند، یادآور شد که راه رضایت خدا با گل و بلبل مفروش نیست. هر که عزم این راه کند، با موانع بسیاری روبه‌رو خواهد شد که باطل‌گرایان از طریق آن‌ها می‌کوشند او را ساقط کنند و به نقطه صفر بازگردانند. این موانع متنوع‌اند، از تبلیغات باطل و تحریف‌ها گرفته تا کاشتن شک و تردید در دل سرباز خدا نسبت به روش، رهبران یا هم‌رزمانش، و حتی تلاش برای به شک انداختن او در خود. آن‌ها با ترغیب و تهدید می‌کوشند رشته اتحاد فعالان در راه خدا را پاره کنند تا هر یک در مدار خود تنها بماند و جز جای پای خود چیزی نبیند.

اما این واقعیتی است که فعالان در راه خدا باید با آن روبه‌رو شوند و برای تغییر آن در مسیر اصلاح تلاش کنند. این چالش‌ها و خطرات، آن‌ها را قوی‌تر، مصمم‌تر و استوارتر می‌کند. هر آنچه باطل‌گرایان به‌عنوان خار در مسیرشان کاشتند یا به‌عنوان آتش زیر پایشان گستردند، تنها آزمونی است برای سنجش صداقت ایمان و پایبندی به اصول و ارزش‌هایی که مردم را به آن دعوت می‌کنند.

در قاموس آن‌ها نه سستی وجود دارد، نه ضعفی که در گزینه‌هایشان جای داشته باشد، و نه رخوت و تسلیمی که بر میدانشان سایه افکند. آنچه آن‌ها برایش تلاش می‌کنند، مسئولیت درونی است، نه تحمیلی از بیرون. این مسئولیت از فکر، احساس و عقیده‌ای سرچشمه می‌گیرد. هر سختی، هر چالش و هر دردی که با آن روبه‌رو می‌شوند، آتشی است که اصالت گوهرشان، صداقت تعهدشان، عظمت صبرشان و کمال روششان را آشکار می‌کند.

هرگاه عقب‌گرد، شکست یا ناکامی به سراغشان آمد، می‌دانند که این از جانب خودشان است، نتیجه کوتاهی، زیاده‌روی، گناه یا تکیه بر نفسشان. پس شتابان از غفلت برمی‌خیزند و با سرعت برق به پیشگاه خدا می‌روند، با اعتراف به خطاهایشان، با توبه صادقانه طلب آمرزش و رحمت می‌کنند و از خدا می‌خواهند پاهایشان را استوار کند و بر دشمنشان پیروزشان سازد: «وما کان قولهم إلا أن قالوا ربنا اغفر لنا ذنوبنا وإسرافنا فی أمرنا وثبت أقدامنا وانصرنا على القوم الکافرین». آن‌ها می‌دانند که حق، اگر به‌طور کامل، جذاب، زیبا و روشن در هر میدانی – چه در عرصه فکر و کلام، چه در میدان موضع‌گیری، شمشیر و گلوله – ارائه شود، قادر به محو باطل است، به شرطی که فعالان خود را برای تجسم و ارائه کامل آن آماده کنند.

کسی که بگوید حق ضعیف است و اهل حق مستضعف‌اند، به خدا افترا می‌بندد و کتاب پروردگار را تکذیب می‌کند: «وقل جاء الحق وزهق الباطل إن الباطل کان زهوقا». اگر میدان برای امامی چون علی (علیه‌السلام) باز بود تا حق را از زمان رحلت پیامبر ارائه دهد، حال مسلمین بسیار متفاوت از ذلت، انحطاط، عقب‌ماندگی و انحرافی بود که به آن دچار شدند. اما چون ارائه حق به کسانی واگذار شد که ناقص بودند، نقص در همه‌چیز رخنه کرد.

حق، با تمام عظمت و ارزشی که دارد، نیازمند کسانی است که آن را به درستی تجسم کنند، به آن دعوت کنند و مسئولیت تثبیت قواعدش در واقعیت زندگی و نهادینه کردن اصولش در نفوس مردم را بر عهده گیرند. این افراد باید در سطحی باشند که بتوانند حق را با تمام جلال، کمال، جذابیت و جامعیتش به دیگران ارائه دهند. این ویژگی‌ها و خصوصیات با یادگیری، مطالعه یا تکیه بر توانایی‌های شخصی، درک، سرعت فهم، قدرت استنباط و تحلیل به دست نمی‌آیند. ابتدا باید حق را با تمام جنبه‌ها، معالم و نشانه‌هایش شناخت و روحیه انبیا (علیهم‌السلام) را داشت، یعنی همیشه به دنبال بیشتر شدن و افزایش یافتن بود. خداوند در قرآن به پیامبرش فرمود: «وقل رب زدنی علما». سپس باید راه ارائه این حق را آموخت.

این راه را نمی‌توان با تجربه یا تمرین به دست آورد، بلکه باید از خدا درخواست کرد. چنان‌که موسی (علیه‌السلام) از خدا خواست ابزارها، شرایط و عوامل موفقیت را به او عطا کند تا بتواند حقی را که خدا به او آموخته و مأموریت حمل و تبلیغ آن را به او سپرده، به فرعون ارائه دهد: «رب اشرح لی صدری ویسر لی أمری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی». این‌گونه است حال کسی که دعوت انبیا را ادامه می‌دهد، امتداد رسالت را تجسم می‌بخشد، برای رضایت خدا تلاش می‌کند و بندگی مطلق او را زندگی می‌کند. سپس باید بداند چه کسی قادر است حق را ارائه دهد، به‌ویژه در زمانی که باطل غالب شده و فساد گسترش یافته است.

آیا ماده علمی وجود دارد که انسان با مطالعه و هضم آن بتواند حق را ارائه دهد؟

شهید سید حسین بدر الدین الحوثی  (رضوان الله علیه) به ما می‌آموزد که چه کسی می‌تواند حق را چنان ارائه دهد که باطل را محو کند: کسی که همیشه از خدا می‌خواهد ایمانش را به کامل‌ترین ایمان برساند. حتی اگر عابد خدا باشی و به انجام عبادات مانند نماز، زکات، حج، روزه و مستحبات اکتفا کنی، کافی نیست، زیرا این عبادات باید در واقعیت تو متجلی شوند و نتایجشان در عمل، رفتار و حرکتت آشکار گردد.

بنابراین، باید پیوسته با دعا از خدا بخواهی که ایمانت را به کمال برساند، و این دعا باید با تلاش خستگی‌ناپذیر برای یافتن راه رسیدن به این جایگاه همراه باشد. این امر تو را ملزم می‌کند که به دنبال هر جلسه، سخنرانی یا ابزاری باشی که تو را به کمال ایمانی برساند، تا این کمال در باورها، جهت‌گیری‌ها، نگاهت به مسائل و موضع‌گیری‌هایت تجلی یابد.

این باعث می‌شود درک کنی که هنوز به شنیدن، فهمیدن و دانستن نیاز داری. بسیاری از مدعیان ایمان گمان می‌کنند دیگر نیازی به یادآوری ندارند و چیزی نیست که ندانند، زیرا در ذهنشان باور دارند که همه‌چیز را شنیده‌اند، آموخته‌اند و فهمیده‌اند. این افراد وقتی برای مبارزه با باطل و محو آن حرکت می‌کنند، حتی نمی‌توانند بخشی از آن را در واقعیت زندگی از بین ببرند، چه برسد به اینکه باطل را از درون نفوس محو کنند.

مشکل ما در میدان تبلیغ حق – چه در حوزه فکر، فرهنگ یا رسانه – این است که به ظواهر اکتفا می‌کنیم و تنها به دنبال چیزی هستیم که برای ما جایگاه یا ارزش نزد دیگران به ارمغان بیاورد، مانند گرفتن مدرک تحصیلی یا لقبی مثل عالم، دکتر، کارشناس نظامی، اقتصاددان یا جامعه‌شناس. اما آیا این افراد می‌توانند چیزی در واقعیت زندگی تغییر دهند؟

پاسخ «بله» با توجه به واقعیت، نوعی جنون است. کسانی که توانسته‌اند و می‌توانند واقعیت را تغییر دهند، کسانی هستند که از خدا می‌خواهند ایمانشان را به کامل‌ترین ایمان برساند. این کمال در عمل، ثبات و توانایی آن‌ها در مواجهه با چالش‌ها تجلی می‌یابد. آن‌ها با عزمی راسخ، اراده‌ای قوی و همتی استوار حرکت می‌کنند. ما این را در همه جبهه‌ها می‌بینیم و در انقلاب و رهبری بزرگمان که توانسته‌اند نه‌تنها در جغرافیای یمن، بلکه در سطح منطقه و جهان تغییر ایجاد کنند، به‌صورت ملموس تجربه می‌کنیم.

آنچه ما به‌عنوان مؤمن باید بدانیم این است که وابستگی به ایمان یعنی ما حق را در اختیار داریم. اگر این حق نتواند باطل را از واقعیت زندگی و درون نفوس محو کند، پس ما حق را در اختیار نداریم، یعنی هنوز به سطحی نرسیده‌ایم که شایسته افتخار وابستگی ایمانی باشیم. کسانی که گمان کردند با تلاششان به سود و پیروزی می‌رسند، در تاریکی ناکامی گرفتار شدند و در شن‌های زیان غرق شدند، زیرا با آگاهی کامل حرکت نکردند، به تمام حق پایبند نبودند و دین را به‌طور کامل در خود متجلی نکردند. از این‌رو، خداوند می‌فرماید: «قل هل أنبؤکم بالأخسرین أعمالا الذین ضل سعیهم فی الحیاه الدنیا وهم یحسبون أنهم یحسنون صنعا». برای پرهیز از سقوط در پرتگاه زیان، باید خود را به اسباب پیروزی و عوامل موفقیت در دنیا و آخرت مجهز کنیم.

چه کسانی به امت خیانت می‌کنند؟ کسانی که با تعداد زیاد تحت ادعای وابستگی به ایمان و به نام مبارزه با باطل و دفاع از حق حرکت می‌کنند، اما زاد و توشه کافی برای این سفر نبرده‌اند و حرکتشان بر پایه معرفت عمیق، قلبی مملو از ایمان و نفسی مطمئن به آن نبوده است. به همین دلیل سقوط کردند، ذوب شدند، محو شدند و بخار شدند. ادعایشان صادق نبود، زیرا اگر ایمانشان واقعی بود، نشانه‌های آن در ارائه حق و توانایی محو باطل آشکار می‌شد.

اما آن‌ها حتی نتوانستند بخشی از باطل را محو کنند، چه برسد به ارائه حق. حتی به جایی رسیدند که حق در دستشان در آستانه محو شدن بود. چرا؟ زیرا برای خود خطی ترسیم کردند که از آن فراتر نرفتند و بین خود و هدایت، سدی قرار دادند که مانع ارتقای آن‌ها شد. کسی که می‌خواهد حرکتش مؤثر و نتیجه‌بخش باشد، برای خود حد و مرزی تعیین نمی‌کند و برای گام‌هایش جایگاهی مشخص نمی‌کند که در آن توقف کند. او سرباز خداست، بنده اوست، از او آغاز شده و به او بازمی‌گردد.

در این مسیر، باید از هر آنچه از هدایت خدا می‌شنویم بهره ببریم، مداوم او را یاد کنیم، از او هدایت بخواهیم، با ذاکران او همراه باشیم، قرآن را با آگاهی، تدبر و فهم بخوانیم، و به نشانه‌های این عالم، رویدادها و احوال مردم اطرافمان تأمل کنیم. همان‌طور که شهید رهبر می‌فرماید: «چه بسیار چیزهایی که ایمان می‌سازند». پس از قرآن، کتاب عالم و درس‌ها و عبرت‌های آن مهم‌ترین چیزی است که باید از آن بهره ببریم تا به کمال در دنیا و دین برسیم و به زندگی طیبه‌ای که خدا به مؤمنان وعده داده، دست یابیم.

شهید سید حسین الحوثی  (سلام الله علیه) بارها از زین‌العابدین و سَیّد ساجدان سخن می‌گوید تا الگویی را نشان دهد که باید از آن پیروی کنیم و راه او را سرمشق زندگی خود قرار دهیم تا بیماری‌های کشنده‌ای که نفوس را نابود می‌کند و روح را به نظام‌های شیطانی تبدیل می‌کند، درمان کنیم. این بیماری‌ها مانند خودپسندی، غرور و توقف در سطحی خاص از عبادت و عمل برای خدا هستند. زین‌العابدین همچنان از خدا می‌خواست ایمانش را به کامل‌ترین ایمان برساند. آیا کسی هست که گمان کند در جایگاهی نزدیک به اوست؟

شهید رهبر سپس به ویژگی‌های مؤمنان واقعی اشاره می‌کند که باید برای کسب آن‌ها تلاش کنیم و قرآن را راه رسیدن به آن‌ها بدانیم. سه ویژگی وجود دارد که در مسیر ایمانی‌مان از آن‌ها دوریم:

  1. ترس از خدا و اضطرابی که قلب‌ها هنگام شنیدن نام او احساس می‌کنند.
  2. افزایش ایمان با شنیدن آیات خدا؛ آن‌ها قرآن را زاد خود قرار می‌دهند تا ایمانشان افزون شود و هرگاه به تلاوت آن می‌پردازند، از خدا می‌خواهند که با کتابش هدایتشان کند.
  3. توکل بر خدا، تکیه بر او، احساس همراهی با او، نزدیکی به او و آرامش یافتن با او.

بنابراین، باید خود را ملزم به آموختن فرهنگ قرآنی کنیم که جهاد در راه خدا را از بدیهیات می‌داند. هر یک از عوامل ایمانی در حوزه اعتقاد و تصدیق، آثار مهمی دارد و نتایجی ثمربخش به همراه می‌آورد که بر واقعیت و نفس تأثیر می‌گذارد و عزت، پیروزی، امنیت، ثبات، وحدت، قدرت، خودکفایی، آزادی و استقلال را به ارمغان می‌آورد، به شرطی که این اعتقاد قلبی و تصدیق درونی با حرکت عملی و جدی در قبال دین خدا و مستضعفان مظلوم و ستم‌دیده در سراسر زمین همراه شود تا حق بر جهانیان غالب آید و باطل با تمام تبعات، نظام‌ها و نهادهایش محو شود.

این‌گونه حرکت ما شکل گرفت، مقصدمان روشن شد و راهمان به‌عنوان کسانی که به دین وابسته‌ایم و بر اساس آن ساخته شده‌ایم، مشخص گردید. ارتباط ما با خدا از طریق پیوند با کتاب او و خاتم پیامبرانش است. این پیوند با پیامبر، ما را به تصدیق همه پیامبران و پایبندی به کلام خدا که همه آن‌ها آورده‌اند، ملزم می‌کند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دعوت و دولت، تربیت و تعهد، جهاد و عدالت، قدرت و رحمت، ثبات و استقامت را به کمال رساند. نور رسالت محمدی مانند خون در رگ‌ها جاری شد تا به مردگان حیات بخشد و کسانی که به آن پایبند شدند، به زندگی حقیقی دست یابند.

این زندگی از حیاتی طیبه به حیاتی بهتر و گسترده‌تر می‌رسد و از افقی وسیع به آفاقی وسیع‌تر. این زمانی است که با پیامبر و رسالت او زندگی کنیم، از طریق حرکت و انطلاقه‌ای که بر اساس تمسک به امتداد حقیقی آن‌ها باشد، امتدادی که در کسانی محقق می‌شود که خدا دوستی و ولایتشان را واجب کرده است.

ما یمنی‌ها برکت این تعهد را لمس می‌کنیم و آن را با یقین تجربه کرده‌ایم، نه از طریق کتاب‌ها و روایات، بلکه از طریق تجارب و رویدادها و شنیدن کلام صادقانه‌ای که با گام و حرکت صادقانه همراه است. این‌گونه زمین به میدانی برای تحقق بندگی خدا تبدیل شد. چگونه نشود، وقتی شهید سید حسین بدر الدین الحوثی  و پس از او سید رهبر، مبانی دستیابی به بینشی را به ما ارائه می‌دهند که ما را از تاریکی ظلم به فضای نور و روشنایی حقیقت می‌رساند، جایی که صبح آن با انتخاب و گزینش الهی و روز روشن آن با پیروزی و تمکین همراه است.

شهید سید حسین بدر الدین الحوثی  از طریق این دعا به ما آموخت که سربازی برای خدا تنها توسط ذاتی محقق می‌شود که همیشه زنده، حاضر، متحرک و بیدار است، با روحیه‌ای مطمئن، قوی، یقین‌دار و آگاه که به وضعیت کنونی خود راضی نیست و با واقعیت موجود و حال مردم سازگار نمی‌شود. او می‌داند که هرچند واقعیت تاریک باشد و حال مردم هرچه تراژیک، باید برای تغییر آن تلاش کند. الگوی او در این راه، امام زین‌العابدین (علیه‌السلام) است که در زمانه‌ای زیست که امت شکست‌خورده و مقهور بود، ظلم و طغیان فراگیر شده بود و مردم از یزید و امثال او در ترس و وحشت بودند.

اما او حرکت کرد تا تربیت کند، آموزش دهد و بسازد. او و کسانی که تربیت کرد، امتداد تاریکی واقعیت نبودند، بلکه با نفسی پر از امید حرکت کرد و بذر امید را کاشت که ریشه در قرآن داشت. او امام باقر را ساخت که حافظ خط ولایت و امامت بود، زید را ساخت که فقیه و انقلابی علیه طاغوت بود، و بسیاری از مردانی را ساخت که امتی را شکل دادند که تا امروز در مسیر جهاد، عاشق فداکاری و شهادت است.

از این‌رو، ما که در راه خدا و در میدان‌های فکر، فرهنگ، آگاهی‌بخشی، تربیت و آموزش فعالیت می‌کنیم، نباید در ارائه و تربیت خود به واقعیت و مشکلات زمانه محدود شویم، زیرا این‌گونه نسل آینده را نسخه‌ای از خودمان می‌سازیم. باید دین را کامل ارائه دهیم، به نسل جوان بیاموزیم چگونه مرد باشند، چگونه سرباز خدا باشند و چگونه انصار خدا شوند که کلام او را برافرازند. باید با نگاه به آینده و با حرکت کامل دین، معرفت کل زمان را در بر گیریم.

باید حرکت زمان را دنبال کنیم، رویدادها را درک کنیم، تاریخ و سیر نزاع حق و باطل را فهم کنیم تا از خطاهای کسانی که کوتاهی کردند، آگاهی‌شان ضعیف بود یا ایمانشان ناقص بود، دوری کنیم، حتی اگر زیر پرچم امام علی (علیه‌السلام) و با نام سربازان خدا و انصار دین او حرکت کرده باشند.

امام زین‌العابدین (علیه‌السلام) شاهد نقص ایمان، ضعف آگاهی و کمبود بصیرت بود. از این‌رو دعایش این بود: «اللهم بلغ بإیمانی أکمل الإیمان». زیرا کسانی که ایمانشان ناقص بود، برای جدش علی، عمویش حسن و پدرش حسین (علیهم‌السلام) رنج آفریدند. جدش از کسانی که در صف حق بودند و جزو سربازان خدا شمرده می‌شدند، رنج می‌کشید. با وجود عبادت فراوانشان که در چهره و پیشانی‌شان نمایان بود، عبادتشان بر جهل استوار بود. به همین دلیل در صفین با اولین شبهه‌ای که با بالا بردن مصحف‌ها توسط منافقان به رهبری معاویه ایجاد شد، سقوط کردند.

تنها قدرت باطل در دست امویان و دیگر سلاطین ظلم و نیروهای استکبار نبود که آن‌ها را بر سرنوشت مردم مسلط کرد، بلکه سستی، کوتاهی و ضعف آگاهی اهل حق، تنها عامل قدرت باطل و گسترش دایره آن بود.

بنابراین باید بدانیم که سستی کسانی که به جبهه‌ی حق منتسب‌اند و در صف حق قرار دارند، اساس قدرت باطل و ستون سیطره و غلبه‌ی آن است. برای ما کافی است اگر این سخن شهید سید حسین بدر الدین الحوثی(رضوان‌الله‌علیه) را درک کنیم که می‌فرماید:

«حالت شکست و ضعف، حالتی است که از کمبود آگاهی کسانی پدید می‌آید که برای عمل برمی‌خیزند، هرچند زیر پرچم علی (علیه‌السلام) باشند و نام سربازان خدا و انصارالله را بر دوش داشته باشند، زیرا آگاهی‌شان ناقص و ایمانشان ناتمام است.»

نوشته های مشابه

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا