واحد سیاسی

غزه… نبرد آتش و نقشه‌ها: هنگامی که قمار صهیونیستی به فرصتی برای محور مقاومت تبدیل می‌شود

✍️نجاح محمدعلی، روزنامه‌نگار محقق در امور ایران و منطقه:

 

با نگاهی واقع‌بینانه و بر اساس تحلیل دقیق موازنه‌های قدرت، باید بپذیریم که اندیشیدن به «روز پس از» هرگونه تلاش برای اشغال غزه، نه یک تجمل فکری، بلکه یک ضرورت استراتژیک برای محور مقاومت است. تجربه‌های پیشین نشان می‌دهد که دشمن از توان نظامی و فناوری پیشرفته‌ای برخوردار است که با پشتیبانی اتاق عملیات غربی، تهاجم به نوار غزه را از نظر نظامی ممکن می‌سازد، حتی اگر این اقدام هزینه‌های انسانی و مادی سنگینی برایش به همراه داشته باشد.

با این حال، مقاومت در غزه در هر رویارویی ثابت کرده است که قادر است هرگونه پیشرفت میدانی ارتش اشغالگر را به باتلاقی طولانی برای فرسایش تبدیل کند و اشغال کامل این منطقه هرگز «پیک‌نیک» نخواهد بود، بلکه آغاز مرحله‌ای سخت‌تر برای دشمن خواهد بود که در مقایسه با گذشته، بی‌سابقه است.

 

از این‌رو، آمادگی برای این مرحله باید از همین حالا آغاز شود؛ از طریق تقویت استحکامات، گسترش شبکه تونل‌ها (هرچند که این کار در شرایط کنونی دشوار به نظر می‌رسد)، توسعه توانمندی‌های موشکی و پهپادی، و ارتقای سطح هماهنگی عملیاتی بین غزه و دیگر جبهه‌های محور مقاومت، از جنوب لبنان تا عراق و یمن. دشمن برای نبردی فراگیر که فراتر از جغرافیای غزه است برنامه‌ریزی می‌کند و هر پاسخ مؤثری نیازمند دیدگاهی منطقه‌ای و یکپارچه است که تلاش برای اشغال غزه را به جنگی فرسایشی با جبهه‌های متعدد تبدیل کند، محاسبات اشغالگر را به هم ریزد و برنامه‌های حامیانش را مختل کند.

 

در ادامه، تحلیلی واقع‌بینانه و جامع از این موضوع ارائه می‌شود، با حفظ جانبداری آشکار به نفع غزه و محور مقاومت، و با جزئیات بیشتر برای تقویت این ایده:

 

پیامدهای تصمیم صهیونیستی چیست و محور مقاومت چگونه می‌تواند با آن مقابله کند؟

نخست، باید درک کنیم که تصمیم صهیونیستی برای تهاجم به غزه، نه واکنشی احساسی یا تصمیم سیاسی لحظه‌ای، بلکه نتیجه بحث‌های طولانی و رایزنی‌های پیچیده در بالاترین سطوح رهبری سیاسی، نظامی و امنیتی است. پس از حدود دو سال جنگ فرسایشی چندجانبه – در غزه، کرانه باختری، جنوب لبنان و حتی در سطح بین‌المللی از طریق عملیات‌های کیفی مقاومت در دریا و خشکی – رژیم صهیونیستی در موقعیت استراتژیک شکننده‌ای قرار گرفته است.

 

نتانیاهو، که با بحران داخلی شدیدی از جمله شکاف سیاسی عمیق، اعتراضات گسترده، فشار خانواده‌های اسرا و بحران اعتماد عمیق بین او و نهاد نظامی مواجه است، خود را در برابر یک معضل وجودی، هم در داخل و هم در خارج، می‌بیند. به همین دلیل، او تصمیم به قماری گرفت که می‌توان آن را «آخرین کارت» نامید – اشغال غزه – یا برای دستیابی به یک پیشرفت استراتژیک که مشروعیت او را بازگرداند و واقعیت‌های جدیدی را بر زمین تحمیل کند، یا با شکست خود و رژیمش در یک سبد واحد فرو رود.

 

ارتش صهیونیستی، از طریق ارزیابی‌های کتبی ارائه‌شده به سطح سیاسی، هشدار داده است که این عملیات طولانی، خونین و بسیار پرهزینه خواهد بود، با احتمال شعله‌ور شدن همزمان جبهه‌های دیگر. خانواده‌های اسرا نیز می‌دانند که هرگونه عملیات گسترده ممکن است به معنای اعدام عملی فرزندانشان باشد و به همین دلیل علناً با آن مخالفت می‌کنند. در مقابل، راست افراطی به رهبری بن‌گویر و اسموتریچ این را فرصتی طلایی برای تحمیل پروژه بازگرداندن اشغال مستقیم غزه و احیای شهرک‌سازی می‌دانند، که این به معنای تلاقی شهوت خونریزی با دستورکار سیاسی و فقدان هرگونه صدای عقل یا محاسبه خونسرد است.

 

علاوه بر این، مذاکراتی که در دوحه برای معامله تبادل گروگان‌ها در جریان بود و می‌توانست به طرفین فرصتی برای آرامش موقت بدهد، شکست خورد. محاسبات نادرست آمریکایی – که فرض می‌کرد فشار انسانی و گرسنگی حماس را به دادن امتیازات وادار می‌کند – در را به روی هرگونه توافقی بست. پاسخ حماس قاطع بود: «هیچ مذاکره‌ای پیش از ورود کمک‌ها و توقف سیاست گرسنگی». این موضع، میانجی‌ها را سردرگم کرد و «اسرائیل» را بدون توافق و خانواده‌های اسرا را بدون امید گذاشت. در این لحظه، نتانیاهو با دو گزینه روبه‌رو شد: پایان جنگ و بازگرداندن اسرا، یا تشدید تنش به هر قیمتی. او تشدید را انتخاب کرد، با انگیزه واژگون کردن میز بازی به روی همه، حتی اگر به قیمت آینده رژیمش باشد.

 

دوم: پیامدهای احتمالی

غزه دیگر یک پرونده محلی یا منطقه‌ای محدود به مرزهای فلسطین نیست، بلکه به یک مسئله افکار عمومی جهانی تبدیل شده است که صدها میلیون نفر در قاره‌های مختلف تحولات آن را دنبال می‌کنند و در صدر اخبار و پلتفرم‌های شبکه‌های اجتماعی قرار دارد. تصاویر قحطی، بدن‌های نحیف کودکان و دفن قربانیان در گورهای جمعی از صفحه‌های نمایش به وجدان ملت‌ها منتقل شده و موج‌های خشم گسترده‌ای را در اروپا، آمریکای لاتین، آفریقا و آسیا برانگیخته و دولت‌ها – حتی آن‌هایی که به عنوان حامی یا مماشات‌کننده با اشغالگر شناخته می‌شدند – را وادار به اتخاذ مواضع علنی بی‌سابقه کرده است.

 

تحت این فشار عظیم مردمی، چندین پایتخت اروپایی اعلام کردند که قصد دارند در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در ماه آینده برای به رسمیت شناختن رسمی دولت فلسطین رأی دهند. این گام، در صورت تحقق، بزرگ‌ترین شکست سیاسی نتانیاهو از زمان به قدرت رسیدنش خواهد بود و شاید بزرگ‌ترین سیلی دیپلماتیک در تاریخ رژیم صهیونیستی باشد، زیرا در زمانی رخ می‌دهد که دولت او برنامه‌ای را دنبال می‌کند که به طور قاطع راه‌حل دو کشوری را رد می‌کند و هرگونه صحبت درباره دولت فلسطینی را تلاشی برای تضعیف پروژه اعلام‌شده‌اش برای نابودی مسئله فلسطین می‌داند.

 

شواهد دیپلماتیک هیچ شکی باقی نمی‌گذارند که انزوای سیاسی رژیم در حال گسترش است:

 

    • آلمان، که یکی از نزدیک‌ترین متحدان اشغالگر است، صدراعظم آن با هشداری بی‌سابقه اعلام کرد: «اخراج جمعی نقض قوانین بین‌المللی است و اسرائیل باید بازنگری کند». این هشدار به خودی خود شکافی در دیوار حمایت بی‌قید و شرط آلمان طی دهه‌ها محسوب می‌شود.
    • بریتانیا، از طریق نخست‌وزیرش کیر استارمر، تلاش کرد لحنی متعادل حفظ کند، اما در اصل پیامی هشداردهنده داشت: «هدف امنیتی مشروع است، اما اشغال و اخراج باعث رنج عظیم و آسیب به مشروعیت بین‌المللی خواهد شد».
    • فرانسه و اتحادیه اروپا (بروکسل) صریح‌تر بودند: «ما برای مدت طولانی سکوت نخواهیم کرد»، عبارتی کوتاه اما سنگین که نشان می‌دهد رژیم تحت ذره‌بین دیپلماتیک قرار گرفته و سکوت طولانی‌مدت اروپا در حال پایان یافتن است.

 

این تغییر در گفتمان اروپایی، حتی اگر در برخی پایتخت‌ها کند و مردد باشد، تحولی کیفی در محیط سیاسی‌ای که اشغالگر در آن عمل می‌کند ایجاد کرده است. اسرائیل دهه‌ها قادر بود بحران‌هایش با اروپا را از طریق روابط عمومی یا لابی‌های تأثیرگذار مدیریت کند، اما حجم جنایات در غزه و مستندسازی آن‌ها به صورت شبانه‌روزی، این ابزارها را در مهار موج خشم عمومی ناتوان کرده است.

 

در محاسبات عملی، هرگونه به رسمیت شناختن گسترده دولت فلسطین توسط سازمان ملل، حتی اگر بیشتر نمادین یا سیاسی باشد تا اجرایی، شکافی عمیق در مشروعیت بین‌المللی اشغالگر ایجاد خواهد کرد، درهای اقدامات قانونی و محاکمات بین‌المللی را باز می‌کند و جایگاه مقاومت را در مجامع جهانی به عنوان نماینده مردمی که به طور رسمی به رسمیت شناخته شده و در برابر اشغال مقاومت می‌کند، تقویت می‌کند.

 

آمریکا و ترامپ چه؟

واشنگتن در حاشیه این صحنه نیست، بلکه بخشی از جزئیات روزانه آن است، چه از نظر سیاسی، نظامی یا رسانه‌ای. اما محاسبات دولت آمریکا امروز پیچیده‌تر از هر زمان دیگری است، به‌ویژه با توجه به حساسیت زمان‌بندی برای رئیس‌جمهور ترامپ که در حال رقابت در انتخابات میان‌دوره‌ای در فضایی از دوقطبی شدید داخلی است. نگرانی واقعی در کاخ سفید وجود دارد که تهاجم به غزه و آوارگی ساکنان آن به عنوان عبور فاحش از خطوط قرمز تلقی شود و موجی از خشم در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های سنتی ایجاد کند که می‌تواند به بحرانی سیاسی تبدیل شود و به کمپین انتخاباتی ترامپ ضربه بزند.

 

ایالات متحده به خوبی می‌داند که تصاویر قحطی، بمباران بی‌هدف و آوارگی جمعی، اگر به طور روزانه به صفحه‌های نمایش آمریکایی‌ها برسد، در را به روی مخالفان ترامپ – از دموکرات‌ها گرفته تا حتی درون حزب خودش – باز می‌کند تا او را به عنوان «شریک مستقیم» در جنایات جنگی مورد حمله قرار دهند، توصیفی که در هر فصل انتخاباتی فاجعه‌بار است. به همین دلیل، تیم انتخاباتی او نه تنها میدان غزه، بلکه زبان گفتمان سیاسی آمریکا، واکنش‌های جوامع عرب و مسلمان و جنبش‌های جوانان در دانشگاه‌ها را که پیش‌تر باعث شرمساری دولت‌های قبلی شده بودند، با دقت رصد می‌کند.

 

در بدترین سناریو برای اشغالگر، ممکن است ترامب مجبور شود گامی بی‌سابقه در تاریخ سیاسی خود بردارد: تعلیق یا تأخیر در ارسال تسلیحات و مهمات به «اسرائیل» – نه به دلیل اعتقاد اخلاقی، بلکه به عنوان اقدامی تاکتیکی برای کاهش فشار مردمی و رسانه‌ای آمریکا و نشان دادن اینکه قادر است «متحد» را کنترل کند اگر از خطوط عبور کند. این احتمال، حتی اگر ضعیف باشد، کافی است تا نگرانی را در محاسبات دولت نتانیاهو که به طور کامل به جریان تسلیحات و حمایت لجستیکی از واشنگتن برای ادامه عملیات نظامی خود وابسته است، ایجاد کند.

 

چنین گامی، اگر رخ دهد، به مثابه هشداری استراتژیک از سوی بزرگ‌ترین متحد خواهد بود و پیامی به جهان که حتی حمایت آمریکا، که «بی‌قید و شرط» تلقی می‌شد، می‌تواند تابع ملاحظات سیاست داخلی آمریکا باشد. این به این معناست که اشغالگر ممکن است ناگهان خود را در انزوای سیاسی و نظامی بی‌سابقه‌ای بیابد.

 

این فقط یک عملیات نظامی نیست

اشغالگر ممکن است به لطف برتری نظامی و فناوری خود بتواند کنترل میدانی موقتی بر بخش‌های وسیعی از غزه، یا حتی کل منطقه، اگر تمام توان آتش خود را به کار گیرد، اعمال کند. رژیم ممکن است این را به عنوان «پیروزی» یا «فیصله» نظامی تبلیغ کند، اما این دستاورد، حتی اگر محقق شود، کوتاه‌مدت و پرهزینه خواهد بود، به حدی که شبیه یک پیروزی گران‌قیمت خواهد بود. «سود» میدانی، شکست سیاسی را لغو نمی‌کند و نتانیاهو را از باتلاق سیاسی عمیقی که در داخل و خارج رژیم در انتظارش است نجات نخواهد داد، همان‌طور که تانک‌هایش در باتلاق میدانی در کوچه‌ها و خیابان‌های غزه غرق خواهند شد.

 

تجربه نشان داده است که هر تهاجم زمینی به غزه با کنترل جغرافیایی پایان نمی‌یابد، بلکه فصلی جدید و پیچیده‌تر از درگیری را آغاز می‌کند، جایی که هر نقطه استقرار نظامی به هدفی مشروع برای مقاومت تبدیل می‌شود و اشغالگر از حالت تهاجمی به مدافعی محاصره‌شده در محیطی خصمانه تغییر می‌کند. به طور موازی، پیامدهای سیاسی و دیپلماتیک دردناک‌تر از خسارات میدانی خواهد بود. کمپین گرسنگی و محاصره پیشین زخم‌های عمیقی در تصویر جهانی رژیم ایجاد کرده و موج‌های خشم مردمی و تحرکات قانونی علیه آن در دادگاه‌های بین‌المللی را برانگیخته است. با ورود تانک‌ها به غزه، این زخم‌ها نه تنها عمیق‌تر می‌شوند، بلکه به زخم‌هایی دائمی در روابط بین‌المللی رژیم تبدیل خواهند شد.

 

حتی برخی از مفسران و تحلیلگران داخل رژیم صهیونیستی هشدار می‌دهند که آنچه در انتظارشان است، صرفاً انتقادات رسانه‌ای یا بیانیه‌های محکومیت نیست، بلکه یک طوفان سیاسی جهانی یا «سونامی دیپلماتیک» است که ممکن است نظام بین‌المللی را به سوی آشوب بیشتر سوق دهد و موازنه‌های قدرت را بر پایه‌های جدیدی بازآرایی کند. به عبارت دیگر، غزه به جای اینکه «نقطه پایان» پروژه نتانیاهو باشد، ممکن است جرقه‌ای باشد که پرونده‌های بزرگ را در حقوق بین‌الملل باز کند، موج‌های جدیدی از به رسمیت شناختن دولت فلسطین را به راه اندازد و مشروعیت مضاعفی به مقاومت در مجامع بین‌المللی اعطا کند.

 

به عبارت دیگر، کنترل نظامی بر غزه ممکن است در نگاه اول پایان نبرد به نظر آید، اما در واقع می‌تواند آغاز مرحله‌ای از سقوط سریع سیاسی و دیپلماتیک باشد، جایی که هر «پیروزی» میدانی به باری سنگین تبدیل می‌شود و هر تصویر از تانک‌ها در خیابان‌های غزه به نمادی از اشغال وحشیانه‌ای که جهان به دنبال پشت سر گذاشتن آن است، بدل می‌شود.

 

محور مقاومت چگونه با این موضوع برخورد می‌کند؟

این سناریو، با وجود خطرناک و پیچیده بودنش، فرصت‌های استراتژیک نادری را به محور مقاومت ارائه می‌دهد، اگر هوشمندانه مورد بهره‌برداری قرار گیرد. تشدید همه‌جانبه‌ای که نتانیاهو به دنبال آن است، می‌تواند به جنگی فرسایشی با جبهه‌های متعدد تبدیل شود که ارتش صهیونیستی را در برابر نبردی طولانی‌مدت قرار دهد، تجهیزاتش را خسته کند، توان انسانی‌اش را فرسوده سازد و عمق اقتصادی و روانی آن را هدف قرار دهد.

 

هماهنگی میدانی و لجستیکی بین بازوهای محور – غزه، جنوب لبنان، یمن، عراق و سوریه – قادر است هر تهاجمی به غزه را به آغاز فروپاشی تدریجی در جبهه‌های دیگر تبدیل کند، به گونه‌ای که اشغالگر را مجبور به جنگ در چندین جبهه به طور همزمان کند. این نوع فشار همزمان، توانایی رهبری نظامی و سیاسی رژیم را برای اتخاذ تصمیمات قاطع فلج می‌کند و آن را وادار به عقب‌نشینی یا پذیرش شرایط مقاومت می‌کند.

 

محور همچنین می‌تواند از شکاف‌های داخلی عمیق در رژیم – اختلافات سیاسی، خشم خانواده‌های اسرا، درگیری بین ارتش و رهبری سیاسی، و بحران اقتصادی رو به وخامت – برای افزایش فشار روانی و رسانه‌ای استفاده کند، به گونه‌ای که جامعه صهیونیستی احساس کند جنگ از یک «عملیات سریع» به یک معضل استراتژیک تهدیدکننده موجودیتش تبدیل شده است.

 

محور پایان نیافته و ابزارهایش قوی هستند

رسانه‌های غربی و اسرائیلی ممکن است سعی کنند محور مقاومت را به گونه‌ای نشان دهند که گویی ابتکار عمل را از دست داده یا دیگر قادر به اقدام نیست، اما واقعیت‌های میدانی و اطلاعاتی دقیقاً خلاف این را نشان می‌دهد. اشغالگر و همراهش واشنگتن تقریباً روزی نیست که به ایران اشاره نکنند، به دولت لبنان برای خلع سلاح حزب‌الله فشار نیاورند، یمن را تهدید نکنند یا از فعالیت‌ها در عراق و سوریه هشدار ندهند. این نشانه‌ها به خودی خود گواه آن است که محور همچنان زنده است و توان بازدارندگی‌اش نه تنها برقرار، بلکه در حال توسعه است.

 

منطقی است که فرض کنیم اشغال غزه – اگر رخ دهد – صرفاً رویدادی گذرا نخواهد بود که محور از دور نظاره‌گر آن باشد، بلکه جرقه‌ای برای شعله‌ور کردن خاکستر از نو خواهد بود، شاید به شکلی گسترده‌تر و شدیدتر از هر دور قبلی. مقاومت در غزه قلب تپنده محور است و هر تهاجم همه‌جانبه به آن، در دیگر میدان‌ها به عنوان حمله به کل محور تلقی خواهد شد که در را به روی تحرکات هماهنگ باز می‌کند؛ تحرکاتی که با عملیات‌های میدانی آغاز می‌شود و با کمپین‌های سیاسی، رسانه‌ای و حقوقی در سطح بین‌المللی پایان نمی‌یابد.

 

در این چارچوب، می‌توان گفت که مرحله بعدی – اگر اشغالگر به تهاجم همه‌جانبه اقدام کند – آزمونی برای توانایی محور در انتقال از پاسخ‌های منفرد به نبرد همه‌جانبه و همزمان خواهد بود، که ممکن است موازنه‌های قدرت در منطقه را برای دهه‌ها تغییر دهد.

 

بیداری عربی و اسلامی

در امت عربی و اسلامی، خشم در سطوح مردمی و توده‌ای به اوج خود رسیده و فشار بر دولت‌ها به سطحی بی‌سابقه رسیده است. دیگر این خیانت، تبانی یا ناتوانی کشورهای عربی و اسلامی پذیرفتنی نیست. اشغال دوباره غزه و آغاز عملیات اخراج و آوارگی ممکن است خشم توده‌های عربی و اسلامی را شعله‌ور کند و منطقه را به مرحله‌ای بی‌سابقه وارد سازد.

 

مقاومت در کمین است

بی‌تردید این دور از جنگ نسل‌کشی و آوارگی، خشن‌تر از همه دوره‌های پیشین خواهد بود، زیرا اشغالگر اعلام کرده که قصد نابودی حماس، خلع سلاح مقاومت و تحویل غزه به یک اداره مدنی غیر از حماس یا حتی فتح و تشکیلات خودگردان را دارد، که این به معنای اداره‌ای مزدور است که به دستور اشغالگر عمل می‌کند و طرح‌هایش را اجرا می‌کند.

تجربه نشان می‌دهد که غزه از سال ۱۹۶۷ تا ۱۹۹۴ با امکانات ساده در برابر اشغال مقاومت کرد، زمانی که توافق اسلو اجرایی شد. این مقاومت در مرحله بعدی قوی‌تر و شدیدتر خواهد بود و هزینه‌های انسانی و مادی اشغالگر را افزایش می‌دهد و او را بار دیگر مجبور به ترک غزه می‌کند.

 

نقشه‌ای جامع

علاوه بر این، با صداقت کامل می‌توانم نقشه‌ای جامع ارائه کنم که بر جنبه‌های سیاسی، دیپلماتیک، رسانه‌ای، انسانی، حقوقی و پیشگیرانه تمرکز دارد و محور مقاومت می‌تواند آن‌ها را در برابر پیامدهای اشغال غزه به کار گیرد یا فعال کند، بدون ورود به جزئیات اجرای نظامی که در حوزه صلاحیت ما نیست.

در ادامه پیشنهادی مفصل و عمیق از این نوع ارائه می‌شود:

 

۱. اهداف استراتژیک (غیرنظامی)

    • تبدیل تهاجم نظامی به شکست سیاسی و دیپلماتیک برای دشمن در میان‌مدت.
    • کسب و تعمیق همدلی بین‌المللی و مردمی، به‌ویژه در اروپا، آمریکای لاتین و آسیا.
    • بسیج حمایت حقوقی بین‌المللی برای پاسخگویی عاملان نقض حقوق و حفاظت از غیرنظامیان.
    • تقویت شبکه‌های حمایت انسانی و مستندسازی نقض‌ها برای کمپین‌های آینده.

 

۲. محور سیاسی و دیپلماتیک

    • هماهنگی مواضع بین کشورها و جنبش‌های محور برای ارائه ابتکارات صلح/آتش‌بس با شرایط روشن که مسئولیت وخامت اوضاع را بر عهده اشغالگر قرار دهد.
    • بهره‌برداری از کانال‌های پارلمانی و ریاست‌جمهوری در پایتخت‌های دوست برای پیشبرد قطعنامه‌های به رسمیت شناختن یا محکومیت در مجمع عمومی و پارلمان‌های منطقه‌ای.
    • ایجاد ائتلاف‌های جدید با کشورهای جنبش عدم تعهد و بسیج کشورهای آمریکای لاتین، آفریقا و آسیا برای دعوت به مکانیزم‌های تحقیق بین‌المللی.
    • ارائه پرونده‌های جامع به سازمان‌های بین‌المللی (سازمان ملل، شورای حقوق بشر، دادگاه‌های بین‌المللی) با پشتیبانی شواهد و داده‌های انسانی و حقوقی.

 

۳. رسانه، تبلیغات و فشار مردمی

    • راه‌اندازی کمپین رسانه‌ای یکپارچه: محتوای تصویری/ویدئویی مستند، روایت‌های قربانیان و خانواده‌ها، گزارش‌های پزشکی و حقوقی ترجمه‌شده به زبان‌های مختلف.
    • هدف قرار دادن افکار عمومی در اروپا، آسیا و آمریکای لاتین از طریق کمپین‌های دیجیتال، پلتفرم‌های رسانه‌ای مستقل و روزنامه‌نگاری تحقیقی.
    • سازماندهی رویدادهای همبستگی (راهپیمایی‌ها، تظاهرات مقابل نمایندگی‌ها، کمپین‌های امضا) مرتبط با تاریخ‌های نمادین برای افزایش پوشش رسانه‌ای.
    • آموزش سخنگویان رسمی و داوطلبان برای ارائه روایتی یکپارچه و حساب‌شده که بعد انسانی را به حقوق بین‌الملل و حقوق بشر پیوند دهد.

 

۴. بعد حقوقی و مستندسازی

    • تشکیل تیم‌های میدانی و حقوقی برای جمع‌آوری شواهد (شهادت‌ها، تصاویر، گزارش‌های پزشکی) بر اساس استانداردهای قابل استفاده در نهادهای حقوقی بین‌المللی.
    • طرح دعاوی/شکایات به کمیساریای حقوق بشر و درخواست هیئت‌های تحقیق بین‌المللی مستقل.
    • فعال‌سازی مکانیزم‌های پاسخگویی بین‌المللی (کمیته تحقیق، ارجاع به دادگاه کیفری بین‌المللی در صورت وجود داده‌های کافی).
    • حمایت از سازمان‌های حقوق بشری بین‌المللی و محلی برای ارائه حمایت حقوقی به خانواده‌های قربانیان و اسرا.

 

۵. بعد انسانی و امدادی

    • هماهنگی پاسخ انسانی منطقه‌ای مشترک (اردوگاه‌های اضطراری، بیمارستان‌های صحرایی، محموله‌های غذایی و پزشکی) از طریق شبکه‌های سازمان‌های محلی و بین‌المللی.
    • اطمینان از خط ارتباطی با نهادهای سازمان ملل و سازمان‌های پزشکی برای جلوگیری از بحران گسترده‌تر در سلامت، آب و برق.
    • مستندسازی تعداد آسیب‌دیدگان و تهیه گزارش‌های قابل انتشار برای روشن کردن گستره فاجعه انسانی و افزایش فشارهای بین‌المللی.

 

۶. بعد اقتصادی و فشار مالی

    • بسیج سازمان‌های جامعه مدنی و مؤسسات مشاوره‌ای برای تهیه گزارش‌هایی که تأثیر تهاجم بر تجارت و حقوق بشر را نشان دهد، با هدف فشار بر شرکت‌ها و مؤسسات مالی برای عقب‌نشینی از حمایت از سیاست‌های اشغالگر.
    • دعوت به کمپین‌های تحریم هدفمند علیه شرکت‌های خاص دخیل در زیرساخت‌های اشغال (کمپین‌های حقوقی/رسانه‌ای حساب‌شده).
    • تهیه پرونده‌های ریسک برای شرکت‌های بین‌المللی برای افزایش هزینه حمایت اقتصادی از رژیم در سطح تصویر و بودجه.

 

۷. پلتفرم‌های رسانه‌ای دیجیتال و دفاع سایبری (فقط دفاع)

    • ایجاد کانال‌های رسانه‌ای دیجیتال انعطاف‌پذیر (وب‌سایت‌ها، حساب‌های تأییدشده، کانال‌های پخش زنده) برای انتشار فوری واقعیت‌ها و مقابله با کمپین توجیه خشونت.
    • تقویت آمادگی دیجیتال: نسخه‌های پشتیبان از داده‌ها، آموزش داوطلبان در امنیت اطلاعات، و دستورالعمل‌هایی برای حفظ امنیت فعالان دیجیتال. (توجه: هیچ دستورالعمل تهاجمی/اجباری ارائه نمی‌شود، فقط اقدامات دفاعی عمومی.)

 

۸. هماهنگی سیاسی داخلی محور

    • مکانیزم‌های هماهنگی فوری: کمیته سیاسی مشترک برای گفتمان بین‌المللی، کمیته حقوقی برای مستندسازی، کمیته انسانی برای هماهنگی لجستیکی.
    • نقاط تماس دائمی بین گروه‌ها و طرف‌ها برای تبادل اطلاعات سیاسی و یکپارچه‌سازی موضع در مجامع بین‌المللی.
    • برنامه‌های اضطراری برای حفاظت از غیرنظامیان و زیرساخت‌های حیاتی (بیمارستان‌ها، آب، امکانات امدادی) از طریق شبکه‌های انسانی مدنی.

 

۹. مدیریت تشدید و خطوط قرمز (چارچوب کلی)

    • تعیین چارچوب داوری داخلی که «خط قرمز» سیاسی یا انسانی (مانند اخراج اجباری مناطق غیرنظامی، استفاده از تسلیحات ممنوعه بین‌المللی) را مشخص کند و نحوه اعلام آن در سطح جهانی را تعیین کند.
    • اتخاذ معیاری شفاف برای پاسخ: مرتبط کردن هر پاسخ سیاسی، رسانه‌ای یا حقوقی به اجرای نقض‌های مستند برای تقویت جنبش حقوقی و دیپلماتیک، به جای تشدید تصادفی.
    • حفظ کانال‌های ارتباط غیرمستقیم با طرف‌های ثالث که می‌توانند در آرام‌سازی یا آغاز مذاکرات انسانی در صورت نیاز کمک کنند.

 

۱۰. توالی فعال‌سازی و مرحله‌بندی (طرح استراتژیک)

    • مرحله اول (فوری، ۰-۲ هفته): مستندسازی نقض‌ها، راه‌اندازی کمپین‌های همبستگی جهانی، حمایت امدادی اضطراری، ارائه گفتمان دیپلماتیک یکپارچه.
    • مرحله دوم (کوتاه‌مدت، ۲-۸ هفته): بسیج پارلمان‌ها و دولت‌های حامی، طرح پرونده‌های حقوقی، تشدید فشار اقتصادی و رسانه‌ای، سازماندهی رویدادهای جهانی.
    • مرحله سوم (میان‌مدت، ۲-۶ ماه): تبدیل فشارها به مواضع رسمی بین‌المللی (بیانیه‌ها، به رسمیت شناختن‌های نمادین/اقدامات قضایی)، نظارت بر تأثیر آن بر سیاست‌های دشمن و منابع حمایتش.

 

۱۱. مدیریت ریسک و انطباق حقوقی

    • تأکید بر احترام به حقوق بین‌المللی بشردوستانه از سوی محور و حفاظت از غیرنظامیان به عنوان پایه اخلاقی و حقوقی و وسیله‌ای برای کسب مشروعیت جهانی.
    • اجتناب از هرگونه عملی که ممکن است بعداً برای تخریب تصویر مقاومت یا تضعیف پرونده مستندسازی استفاده شود.
    • تضمین شفافیت و بررسی دقیق شهادت‌ها و شواهد پیش از انتشار برای حفظ اعتبار.

 

۱۲. ابزارهای قابل اجرا (غیرنظامی) – نمونه‌های عملی

    • تهیه بسته مواد رسانه‌ای چندزبانه (ضمائم: پرونده مطبوعاتی، ویدئوی ۹۰ ثانیه‌ای، خبرنامه حقایق).
    • مدل یادداشت حقوقی مختصر برای ارائه به نهادهای سازمان ملل.
    • نقشه راه برای ارتباط با پارلمان‌های کشورهای کلیدی برای جمع‌آوری امضاهای حمایتی برای قطعنامه‌های به رسمیت شناختن یا کمیته‌ها.

 

به طور کلی، هدف از این نقشه تبدیل بحران نظامی به عرصه‌ای برای فشار سیاسی، حقوقی و انسانی است که دستاوردهای استراتژیک و سیاسی اشغالگر را از بین ببرد. به عبارت دیگر: اگر دشمن تصمیم به تهاجم نظامی بگیرد، حوزه‌های متعددی وجود دارد که محور می‌تواند از آن‌ها بهره‌برداری کند تا هزینه این تهاجم در بعد سیاسی، دیپلماتیک و اقتصادی سنگین شود – بدون ورود به جزئیات اجرایی نظامی تحریک‌آمیز یا هدایت‌کننده.

 

آخرین نکته…

نتانیاهو می‌داند که بر لبه پرتگاه گام برمی‌دارد، اما همچنان قمار می‌کند، گویی در آخرین نبرد خود است. اگر موفق شود – که با هر روز احتمالش کمتر می‌شود – ممکن است واقعیت موقتی را در غزه تحمیل کند و به خود اکسیژن سیاسی بدهد. اما اگر شکست بخورد – که محتمل‌تر است – با وصله‌ای به عنوان رهبری که رژیمش را به خطرناک‌ترین انزوای دیپلماتیک از زمان تأسیسش کشاند، سربازان و اسیرانش را از دست داد و همه جبهه‌ها را یکجا علیه خود گشود، از صحنه خارج خواهد شد.

در این حالت، غزه صرفاً میدان نبرد نخواهد بود، بلکه سکوئی بزرگ برای بازآرایی صحنه منطقه‌ای و جهانی خواهد بود. هر تصویر از ویرانه‌هایش، هر فریاد از کودکانش، به مهمات سیاسی و اخلاقی تبدیل خواهد شد که سقوط پروژه صهیونیستی را تسریع می‌کند و لحظه حقیقت را نزدیک‌تر می‌سازد: فلسطین آزاد، از رود تا دریا.

 

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا