استراتژی ابهام هستهای ایران در برابر جاسوسی و تجاوز

نجاح محمد علی، روزنامهنگار محقق در امور ایران و منطقه:
در یکی از حساسترین مقاطع تاریخی خود، جمهوری اسلامی ایران با تهدیدی نظامی و اطلاعاتی چندلایه مواجه شد؛ تهدیدی که نهتنها زیرساختهای هستهای کشور را هدف گرفت، بلکه در عمق ساختار امنیت ملی نیز نفوذ کرده بود. در برابر چنین شرایطی، تهران تصمیم گرفت وارد مرحلهای تازه از مقابله راهبردی شود؛ نه با فریاد و نه با سکوت، بلکه با سلاحی بهنام «ابهام هستهای».
اما این استراتژی چیست؟ چرا ورود به فاز اول آن برای ایران حیاتی است؟ و چگونه میتوان از ابهام، سلاحی بازدارنده ساخت که گاه کارایی آن حتی از بمب هستهای نیز بیشتر باشد؟
ورود به فاز اول؛ تصمیمی دقیق و حسابشده
قطع همکاری رسمی ایران با آژانس بینالمللی انرژی اتمی برای برخیها نشانهای از واکنش احساسی بود. اما برای ناظران ژرفاندیش، این تصمیم در واقع آغاز فاز نخست استراتژی ابهام هستهای بود. فازی که نه بر مبنای اختفای کامل برنامه هستهای، بلکه بر کنترل هوشمندانه اطلاعات و دادهها بنا شده است.
در این چارچوب، ایران تاکنون میزان دقیق خسارات وارده بر تأسیسات خود را اعلام نکرده، محل جایگزین زیرساختها را افشا ننموده و اطلاعات فنی خود را نیز در اختیار دیگران قرار نداده است. دشمن در حال گمانهزنی است و این همان چیزیست که باید ادامه یابد: ابهام، شک، ترس.
شک دشمن، قدرت ایران
وقتی دشمن نداند چه بخشی از توانمندی ایران نابود شده و کدام بخش جایگزین شده است؛ وقتی از محل تأسیسات جدید مطلع نباشد و نتواند سطح آمادگی ایران را ارزیابی کند، دچار تزلزل میشود. این تزلزل، خود نوعی بازدارندگی است.
فرض کنید ایران اعلام میکرد تأسیسات “س” از بین رفته و بازیابی آن ماهها زمان میبرد؛ در این حالت، دشمن احساس پیروزی میکرد و نقشههای خود را جسورانهتر دنبال مینمود. اما حالا که تحلیلگران دشمن نمیدانند چه چیزی باقیمانده و چه چیزی منتقل شده، تصمیمگیری برای حمله دوم، بسیار دشوارتر و پرهزینهتر است.
در این بازی، ابهام یعنی قدرت.
شفافیت؟ همیشه هم فضیلت نیست
در فضای آرمانی دیپلماسی، شفافیت ممکن است به اعتماد منتهی شود. اما وقتی دوربینهای آژانس به ابزار شناسایی دشمن تبدیل شدهاند، و اطلاعات ارائهشده توسط ایران مستقیماً منجر به ترور دانشمندان کشور میشود، شفافیت دیگر یک ارزش نیست؛ بلکه خودکشی اطلاعاتی است.
بنابراین، توقف همکاری با آژانس اقدامی پیشگیرانه بود؛ نه علیه بازرسان، بلکه علیه نهادهای جاسوسی که از مسیر این بازرسیها به اطلاعات دست مییافتند.
غنیسازی کافی نیست؛ تصمیم استراتژیک لازم است
در عین حال، باید صادق بود: ابهام هستهای بدون اراده سیاسی و تصمیم سطح بالا، بازدارندگی واقعی ایجاد نمیکند. اگر ایران صرفاً به غنیسازی ادامه دهد اما به سمت ساخت سلاح حرکت نکند یا حداقل دشمن را به داشتن چنین نیتی مشکوک نکند، باز هم در معرض تهدید باقی خواهد ماند.
ابهام فقط زمانی بازدارنده است که دشمن گمان کند ایران به نقطه آستانه رسیده یا شاید بیسروصدا تصمیم خود را برای عبور از آن گرفته است.
مراحل دوم و سوم؛ اگر جنگ تحمیل شود
در صورت تشدید حملات دشمن یا فعالسازی مکانیسم «اسنپبک» برای بازگرداندن تحریمهای گسترده، استراتژی ابهام باید وارد مراحل دوم و سوم شود. در این مراحل، تمامی زیرساختها به سطح محرمانگی کامل منتقل میشوند. ارتباط با نهادهای بینالمللی به حالت تعلیق درمیآید و حتی ممکن است از آزمایشها یا پروژههای پیشرفته بدون ذکر جزئیات صحبت شود.
در این شرایط، ابهام خود به اعلام غیررسمی یک بازدارندگی قدرتمند تبدیل میشود.
دیپلماسی نیز به ابهام نیاز دارد
شاید عجیب باشد که بگوییم ابهام میتواند به نفع دیپلماسی باشد. اما واقعیت این است: اگر طرف مقابل فکر کند ایران در موقعیت ضعف است و همه اطلاعات فنیاش افشا شده، هرگز پای میز مذاکره نمیآید. بلکه به جای مذاکره، خواستههای خود را تحمیل میکند.
ولی اگر همان طرف نداند ایران چه در آستین دارد و تا کجا میتواند پیش برود، آنگاه با احتیاط وارد گفتوگو میشود. این، نه نیرنگ بلکه هنر مدیریت زمان و حاکمیت ملی است.
موزاییک؛ جاسوسی در لباس نظارت
گزارشهای منتشرشده نشان دادهاند که پروژهی “موزاییک” که توسط شرکت آمریکایی Palantir و با حمایت مستقیم دولت ایالات متحده به آژانس ارائه شد، ابزار اصلی جمعآوری دادههای پیشبینانه بوده است. این سیستم، رابطه بین دانشمندان، تأسیسات، مواد و فرآیندها را ردیابی میکند و نقشههایی برای شناسایی اهداف احتمالی ارائه میدهد.
و امروز میدانیم بسیاری از شهدای برنامه هستهای ایران، با استفاده از همین اطلاعات هدف قرار گرفتند.
آیا با چنین سوابقی میتوان همچنان به همکاری ادامه داد؟
توافق بدون اعتماد؟ محال است
هر توافقی، حداقلی از اعتماد نیاز دارد. اما وقتی نهاد ناظر خود به ابزاری برای دشمن بدل شده، سخن گفتن از اعتماد، بیشتر به سادهلوحی میماند تا سیاست.
بازگشت به هرگونه توافق بدون بازنگری کامل در ماهیت همکاری با آژانس، یعنی دوباره سپردن کلید خانه به همان دزدی که قبلاً در را برای مهاجمان باز کرده بود.
ابهام، نه ضعف؛ بلکه سلاح حاکمیتی
باید درک جدیدی از بازدارندگی ارائه کرد. خودِ بمب بازدارنده نیست؛ بلکه شک در وجود آن است که دشمن را فلج میکند.
وقتی مطمئن باشی طرف مقابل بمب دارد، شاید حمله نکنی.
اما وقتی ندانسته گمان کنی که دارد، بیشتر از همیشه میترسی.
این، جوهره استراتژی ابهام هستهای ایران است:
نه فرار از تقابل، بلکه بازتعریف صحنه نبرد.
انسجام داخلی، سکوت تاکتیکی، وحدت ملی
اجرای موفق این استراتژی، نیاز به مدیریت هوشمند در داخل دارد.
سکوت هدفمند باید رعایت شود.
افشای جزئیات فنی ممنوع باشد.
رسانهها موضع واحد داشته باشند.
و مهمتر از همه، ملت پشت سر این سیاست بایستد؛ بدون انشقاق، بدون تفرقه.
در نهایت باید توجه داشت که نبرد امروز ایران، نبردی صرفاً نظامی یا سیاسی نیست؛ بلکه جنگی است در سطح عالی امنیت ملی.
در این میدان، دادهها جای بمبها را گرفتهاند، دوربینها جای موشکها، و الگوریتمها جای جاسوسها.
و در این جهان جدید، فقط ملتی که با تدبیر بازی کند، میماند.
جمهوری اسلامی ایران با آغاز استراتژی ابهام هستهای، نه از نبرد میگریزد، بلکه زمین بازی را به نفع خود بازتعریف میکند.
وقتی ابهام به سلاح تبدیل میشود، سکوت از فریاد پرطنینتر و بازدارندگی از پاسخ پیشگیرانهتر است.
والعاقبه للمتقین.