ایران و اصل استمرار: واگذاری اختیارات رهبری و نبردی بدون عقبنشینی

نجاح محمد علی، روزنامهنگار محقق در امور ایران و منطقه
واگذاری کامل اختیارات حضرت آیتالله سید علی خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی به شورای عالی امنیت ملی به ریاست دکتر مسعود پزشکیان، صرفاً یک اقدام اداری یا روند عادی در چارچوب قانون اساسی نبود؛ بلکه اقدامی حاکمیتی در سطح تهدیدی وجودی بود. این تصمیم حامل پیامی دوگانه به داخل و خارج کشور است: جمهوری اسلامی ایران مصمم است که نبرد تاریخی را ادامه دهد، فارغ از تهدیدها، فشارها، یا حتی سوء قصد احتمالی رهبران انقلاب.
این واگذاری، که برای نخستینبار با چنین وسعت و شفافیتی صورت گرفت، نهتنها نشاندهنده انعطافپذیری نهادهای حاکمیتی در ایران است، بلکه بهصراحت اعلام میدارد که در ایران خلأ در تصمیمگیری راهبردی وجود نخواهد داشت، حتی اگر به هر دلیل، رهبری از صحنه غایب شود. در این مقطع بحرانی که تهدیدهای صهیونیستی-آمریکایی به سطوح نظامی و جنگ روانی گسترش یافته، این واگذاری پیامی قاطع دارد: تصمیمسازی در ایران وابسته به اشخاص نیست، بلکه ریشه در ثبات پروژه انقلابی و نهادهای حکمرانی دارد.
در همین چارچوب بود که پاسخ بازدارنده ایران به تجاوز صهیونیستی-آمریکایی بهگونهای صورت گرفت که ابتکار عمل را به دست ایران بازگرداند. بدون توجه به مدت تقابل آینده، مشخص است که این دور از نبرد، با پیروزی ایران همراه خواهد بود: از یک سو، تجاوز دشمن در دستیابی به اهداف راهبردی خود ناکام ماند، و از سوی دیگر، مواضع مستحکم ایران در پروندههای حساس مانند هستهای، موشکی و دفاع از آرمان فلسطین بهوضوح حفظ شد.
این تجاوز، فراتر از موضوع هستهای، بخشی از یک پروژهی ژئوپلیتیکی خطرناک بود؛ پروژهای که هدفش زمینهسازی برای کودتای سیاسی در ایران و جلوگیری از صعود منطقهای و بینالمللی ایران بود. هدف نهایی، شکستن نقش منطقهای ایران و تقسیم آن به واحدهای قومیتی و مذهبی مطابق با نقشههای استعماری تجزیه بود.
اما واقعیت این است که جمهوری اسلامی ایران، یک دولت معمولی نیست؛ بلکه دارای ذهنیتی امپراتوری، با ساختاری فراملیتی است که موفقیتهای منطقهای خود را به استراتژیهای جهانی پیوند میزند. نمونهی بارز آن، همکاریهای استراتژیک و تسلیحاتی با روسیه و حضور تاریخی ایران در فهرست قدرتهای گازی جهان است.
تلاش دشمن برای تکرار یک «حزیران صهیونیستی» دیگر ـ مشابه سالهای ۱۹۶۷ و ۱۹۸۲ ـ این بار با شکست مواجه شد. جبهه شرقی که دشمن میخواست به عنوان سپر جایگزین جبهه غربی علیه اسرائیل از آن استفاده کند، بهدست ایران به میدان جدید نبرد با صهیونیسم تبدیل شد. و اینبار، جبهه اصلی از غرب آسیا برمیخیزد، نه از تلآویو یا واشنگتن.
اندوهبار است که بزرگترین نبرد علیه رژیم صهیونیستی، نه توسط اعراب، بلکه توسط ایران صورت میگیرد. در حالی که برخی از رژیمهای عربی نهتنها غایباند، بلکه در اردوگاه دشمن قرار گرفتهاند. با این حال، پیروزی مقاومت اسلامی ایران، دشمن را از تحمیل سازشهای تحقیرآمیز بر منطقه باز میدارد و فضای جدیدی برای ظهور نقشهای عربی مستقل فراهم میآورد، شاید زمینهساز ظهور یک قدرت ناصری دیگر در آینده باشد.
اما واقعیتهای میدانی چه میگویند؟ پروژه «ابراهیمیسازی منطقه» شکست خورده، فرار یهودیان بهویژه اشکنازها افزایش یافته، بندر حیفا دچار بیثباتی شده و «کریدور هند» بهشدت تضعیف شده است. در سوی دیگر، مقاومت حزبالله، گروههای مقاومت عراق و انصارالله یمن از حمایت گسترده مردمی و منطقهای برخوردار شدهاند.
ایران نیز در این شرایط با ضربهپذیری اولیه و گذار سریع به ضدحمله، نهتنها موقعیت خود را در محور مقاومت احیا کرد، بلکه در مرکز ثقل این محور قرار گرفت. موضع ایران در پرونده هستهای تقویت شده، و حتی با لحنی جدید درباره احیای مذاکرات سخن میگوید. تهران به وضوح در آستانه ورود به باشگاه قدرتهای جهانی قرار دارد، و با بازدارندگی پیشرفته خود در برابر امپریالیسم و ساختار زیرساختی بینظیر، حرف اول را در معادلات منطقه میزند.
در میدان نبرد نیز ایران با استفاده از موشکهای نقطهزن و قدرتمند علیه پایگاههای هوایی صهیونیستی و بهکارگیری موشکهای اخلالگر برای ناکامسازی سامانههای دفاعی، نشان داد که به مرحلهای تازه از پیشرفت نظامی رسیده است. در عین حال، عملکرد دفاع هوایی ایران نیز بهطور محسوسی بهبود یافته است؛ اینها نشانههای یک دکترین نظامی جدید و بالغاند.
🔻 نکته کلیدی پایان: واگذاری اختیارات، تضمین استمرار است نه عقبنشینی
در مجموع، واگذاری تاریخی رهبر انقلاب، نه یک تدبیر اضطراری، بلکه تجلی آگاهی راهبردی نظام از ضرورت استمرار و ثبات در بالاترین سطوح حاکمیتی است. این اقدام حاوی این پیام روشن است: ایران نه از سوء قصد میترسد و نه از فقدان رهبران ضربه میخورد، چرا که حاکمیت، ساختاری و نهادی است، نه شخصی.