تحرکات اخیر ارتش آمریکا

نجاح محمد علی، روزنامهنگار محقق در امور ایران و منطقه
تحرکات اخیر ارتش آمریکا – با وجود ظاهر پرحجم آن – بخشی از الگوی معمول نمایش قدرت است که اغلب بهعنوان ابزاری برای بازدارندگی روانی بهکار میرود، نه نشانهای از آمادگی برای جنگ قریبالوقوع. استقرار هواپیماهای سوخترسان در پایگاههای اروپایی و آسیایی لزوماً بهمعنای آمادگی تهاجمی نیست، بلکه بیانگر لزوم ارتقای آمادگی عملیاتی و هماهنگی با ناتو در برابر تحولات پیشبینینشده است؛ بهویژه پس از حملات دقیق و هدفمند ایران که محاسبات محور واشنگتن–یافای اشغالی را برهم زد.
لغو مأموریت ناو نیمیتز در جنوب شرق آسیا و اعزام آن به خاورمیانه، نه تشدید بحران بلکه بازآراییای استراتژیک است که بیشتر از آنکه نشاندهنده آمادگی تهاجمی باشد، آشفتگی در تصمیمگیری استراتژیک را نشان میدهد؛ خصوصاً با توجه به اینکه این استقرار با اعلام بسیج عمومی یا دستورات جدید برای درگیری همراه نبوده است.
ادعاهای آمریکا مبنی بر «صلح از طریق قدرت» تناقض ساختاری در گفتمان ایالات متحده را آشکار میسازد؛ چراکه این سخنان پشتیبانی عملی و گسترده واشنگتن از رژیم صهیونیستی را پنهان میکند؛ چه از طریق سامانههای دفاعی و چه از طریق مشارکت عملیاتی مستقیم – همانگونه که خود نتانیاهو نیز بدان اذعان کرد.
در این چارچوب، باید این تحرکات را بیشتر بهعنوان پیام رسانهای تلقی کرد تا مقدمهای برای حمله نظامی گسترده. ایران این معادله را بهخوبی میفهمد و با خونسردی و آمادگی محاسبهشده با آن مواجه شده است. جمهوری اسلامی اکنون در جایگاهی از قدرت راهبردی و مقبولیت مردمی قرار دارد، درحالیکه محور آمریکایی–صهیونیستی با بحران بازدارندگی فزاینده و از دست دادن تدریجی ابتکار عمل مواجه است.
🔷 در جمعبندی:
نمیتوان این تحرکات را از چارچوب جنگ روانی و «بازدارندگی رسانهای» که ایالات متحده بهکار میگیرد، جدا دانست؛ بدون آنکه الزاماً بهمعنای آمادگی برای حمله نظامی مستقیم باشد. بلکه این بزرگنمایی نشانهای است از نگرانی عمیق نسبت به رشد توانمندی ایران و متحدانش؛ و همین باعث شده که واشنگتن بهجای اقدام قاطع، صرفاً در موقعیت بازدارنده و تدافعی باقی بماند.
🔻 تحلیل و ارزیابی: گفتمان سوء قصد میان بنبست راهبردی و توهم محال
طرح سناریوی سوء قصد رهبر معظم انقلاب اسلامی (روحى فداه) ، چه در قالب درزهای خبری و چه در قالب اظهارات مستقیم مقامات آمریکایی و صهیونیستی، در حقیقت نماد اوج استیصال راهبردی و نشانه بارز ناتوانی محور دشمن در ایجاد نفوذ واقعی در ساختار نظام اسلامی ایران است.
🟥 اول – تهدیدسازی تاکتیکی و گفتمان ترس:
آنچه در آکسیوس منتشر شد و آنچه نتانیاهو گفت، نشاندهنده تلاشی آشکار برای ساختن “رعب معنوی” درونی و بهرهبرداری از تهدید سوء قصد رهبر عالی بهعنوان ابزاری برای برهم زدن آرامش مردم و تزریق وحشت به بدنه حاکمیت است. اما شگفتی ماجرا آنجاست که این تهدیدها درست زمانی مطرح میشوند که خود رهبر معظم انقلاب تأکید کردهاند که جان ایشان از جان شهدا عزیزتر نیست و ارزش حیات ایشان از عینکشان بیشتر نیست، و همین سخنان، قدرت روانی تهدید را در نطفه خنثی میکند.
🟩 دوم – شکست شرطبندی روی قتل سیاسی:
اظهار نظر مکرون درباره اینکه تغییر نظام با زور “خطای استراتژیک” است، بازتاب درک ولو دیرهنگام اروپا از این واقعیت است که ایران کشوری نیست که از بیرون قابل سقوط باشد. تجربه محور مقاومت در عراق، سوریه، لبنان و یمن نشان داده است که پروژههای براندازانه غرب یکی پس از دیگری شکست خوردهاند. تهدید به سوء قصد رهبری، تنها تلاشی نومیدانه برای جبران این ناکامیهاست.
🟨 سوم – تحویل پرچم به نسل جوان:
آنچه بیش از پیش قدرت دفاعی و درونی ایران را نمایان میسازد، این حقیقت است که رهبر انقلاب صراحتاً اعلام کردهاند که نسل جوان امروز سکان امور را در دست گرفته است. این سخن نهتنها نشان از انتقال مسئولیت دارد، بلکه روشن میسازد که غیاب یک فرد – هر قدر هم بزرگ باشد – نه خلأ میآفریند و نه موجب فروپاشی خواهد شد. این نظام بر اساس تداوم و نهادینهسازی پایهگذاری شده، نه بر محور یک فرد.
🟦 چهارم – ناتوانی عملیاتی علیرغم “فرصت”:
حتی اگر آنگونه که آکسیوس ادعا کرده، یک «فرصت عملیاتی» برای سوء قصد وجود داشته باشد، خودداری رژیم صهیونیستی از اجرای آن – با وجود لفاظیهای همیشگیاش – پرده از قدرت بازدارندگی واقعی ایران برمیدارد. اگر هزینه آن قابلتحمل بود، لحظهای درنگ نمیکردند؛ اما آنچه در انتظار آنهاست، زلزلهای وجودی است؛ چنانکه رهبری و فرماندهان ایران بارها وعدهاش را دادهاند.
🔷 نتیجه مهم:
طرح موضوع سوء قصد رهبر معظم انقلاب جانم فدایش ، امام سید علی خامنهای – چه برای ایجاد ترس و چه در قالب تاکتیک تبلیغاتی – بازتابی است از بحران گزینهها در رژیم صهیونیستی و دولت آمریکا. ایران کشوری نیست که با حذف یک فرد از مسیر خارج شود؛ بلکه انقلابی است زنده با اندیشهای الهی، نهادی مستحکم و مردمی آگاه و آماده فداکاری. خطر واقعی متوجه آنهایی است که گمان میکنند با قتل یک رهبر، میتوان انقلابی را خاموش یا طرحی آسمانی را متوقف ساخت؛ انقلابی که مشروعیت خود را نه از صندوقهای شیشهای، بلکه از خون شهیدان گرفته است.
کسب امتیاز از ایران از طریق خاموش کردن نتانیاهو
یک مقام آمریکایی گفته است که ترامپ در مرحلهای از زمان از استیو ویتکاف، فرستادهاش به خاورمیانه، و شاید معاونش جیدی ونس، خواسته بود پیشنهادی برای دیدار با ایرانیها ارائه دهند. اما او روز دوشنبه در شبکههای اجتماعی نوشت: «همه باید فوراً تهران را ترک کنند»، که نشانهای از پیشرفت دیپلماتیک نیست.
از سوی دیگر، عباس عراقچی، وزیر خارجه پیشین ایران که تیم مذاکرهکننده را در دور اخیر گفتگوها رهبری میکرد، تمایل خود را برای رسیدن به توافق نشان داد و روز دوشنبه گفت: «اگر رئیسجمهور ترامپ واقعاً به دیپلماسی علاقه دارد و میخواهد این جنگ را پایان دهد، گامهای بعدی بسیار مهم خواهد بود.» او افزود: «یک تماس تلفنی از واشنگتن کافی است تا چهرهای مانند نتانیاهو را ساکت کند… این میتواند راه را برای بازگشت به دیپلماسی باز کند.» اگر ترامپ در این مسیر عقبنشینی کند، بدون تردید هدف اصلی رژیم صهیونیستی از این جنگ هرگز محقق نخواهد شد.
🔻 ارزیابی و تحلیل: ایران با هوشمندی مانور میدهد و واشنگتن در تنگنا با نتانیاهو قرار دارد
سناریوی موجود بهخوبی نشان میدهد که ایران چگونه میتواند از شکافها و تردیدهای درون محور خصومت، بهویژه بین ایالات متحده و رژیم صهیونیستی، بهرهبرداری کند. در حالیکه نتانیاهو در حال تشدید لحن تهاجمی خود و فشار برای تقابل است، برخی در دولت آمریکا – همانطور که از تماس ترامپ با نمایندگانش پیداست – در تلاش برای گشودن مسیر گفتگو هستند. این شرایط، واشنگتن را در برابر معادلهای دشوار قرار میدهد: یا باید از پروژه تهاجمی نتانیاهو حمایت کند یا با تهران از مسیر دیپلماسی نجات سیاسی پیدا کند.
🟥 نخست – نواختن ایران بر تار اختلاف آمریکا و صهیونیسم:
اظهارات عباس عراقچی درباره «تماس تلفنی که میتواند نتانیاهو را خاموش کند» تنها یک مانور دیپلماتیک نیست، بلکه بیانگر اعتماد ایران به این واقعیت است که رژیم صهیونیستی بهتنهایی قدرت تصمیمگیری درباره جنگ را ندارد و واشنگتن – هرچند شریک راهبردی آن است – همچنان اسیر محاسبات داخلی خود، بهویژه در فصل انتخابات است.
🟨 دوم – کسب امتیازات سیاسی بدون هزینه میدانی:
ایران موفق شد پیامی دوگانه منتقل کند: از یکسو، مخالفتی با مذاکره ندارد اگر جدی باشد و نیت پنهانی نداشته باشد، و از سوی دیگر، مشخص کرد که دشمن اصلیاش فقط آمریکا نیست، بلکه شخص نتانیاهوست که پروژهای تهاجمی و خودویرانگر در سر دارد. اگر واقعاً نتانیاهو از تأثیرگذاری بر تصمیمات واشنگتن کنار گذاشته شود، ایران بدون شلیک حتی یک گلوله، یک پیروزی بزرگ سیاسی کسب کرده است.
🟩 سوم – شکست رژیم صهیونیستی در تحمیل دستورکار:
رابطه میان عقبنشینی ترامپ از ابتکار تماس با تهران و تلاش رژیم صهیونیستی برای تحمیل درگیری، ثابت میکند که دشمن واقعی دیپلماسی، نه ایران بلکه تلآویو است که منطقه را در وضعیت جنگ دائم نگه میدارد. در مقابل، ایران تصویر یک قدرت عاقل، راهبردی و توانمند را به نمایش گذاشته که میداند کی باید مقابله کند، کی باید مانور دهد و کی باید دشمن را در سطح بینالمللی به چالش بکشد.
🟦 چهارم – پیامهای پنهان انتخاباتی از دو طرف:
بمب ۱۴ تنی و بمبافکن B-2 در حال حاضر تنها یک تهدید نمادین است، زیرا استفاده واقعی از آن به معنای درگیری مستقیم آمریکا در جنگی همهجانبه با ایران است، با تمام پیامدهای آن برای حضور آمریکا در منطقه. اشاره به اینکه رژیم صهیونیستی چنین سلاحی ندارد و عملیات باید توسط خدمه آمریکایی اجرا شود، ادعاهای «توانایی مستقل صهیونیستی» را برملا میکند و افسانه جنگ برقآسا را فرو میریزد.
در حالیکه ترامپ تلاش میکند از شعارهای تند («تهران را فوراً ترک کنید») برای بسیج داخلی بهره ببرد، ایران به اینگونه فضاسازیها وقعی نمینهد و تمرکز خود را بر اقدامات سیاسی عمیقتری میگذارد: شکاف در محور خصومت، و نشان دادن این واقعیت که تصمیمگیری برای جنگ کاملاً در دستان آمریکا نیست، بلکه وابسته به افراطگرایی نتانیاهویی است که حتی متحدانش را به زحمت انداخته است.
🔻 مهم :
این سناریو از زوایای مختلف به نفع ایران تمام میشود: ایران را بهعنوان طرفی متعادل و توانمند در تجزیه جبهه دشمن نشان میدهد، رژیم صهیونیستی را بهعنوان عنصر مزاحم و مانع صلح منزوی میسازد، و ایالات متحده را در آزمونی اخلاقی و راهبردی قرار میدهد. در صورتیکه واقعاً نتانیاهو خاموش شود، این یک پیروزی بزرگ سیاسی برای ایران خواهد بود که اهمیتی کمتر از پیروزیهای میدانی ندارد.
بمب سنگرشکن ۱۴ تنی: مشارکت آمریکا در تخریب تأسیسات فردو
اگر تلاشهای دیپلماتیک شکست بخورد یا ایرانیها خواسته اصلی ترامپ، یعنی توقف کامل غنیسازی اورانیوم در خاک ایران، را رد کنند، ایران انتظار دارد و باید انتظار داشته باشد که ترامپ دستور تخریب تأسیسات فردو و سایر تأسیسات هستهای را صادر کند. سؤال تعیینکننده این است که آیا ایالات متحده مستقیماً وارد جنگ با ایران خواهد شد و به رژیم صهیونیستی در حمله به تأسیسات غنیسازی اورانیوم فردو کمک خواهد کرد.
به گفته کارشناسان نظامی، این امر حتی با سلاحی که ادعا میشود تنها سلاح مناسب برای این مأموریت است، یعنی بمب سنگرشکن عظیم ۱۴ تنی که فقط بمبافکن B-2 قادر به حمل آن است، غیرممکن به نظر میرسد. رژیم صهیونیستی نه چنین بمبی در اختیار دارد و نه بمبافکن لازم برای رساندن آن به هدف را.
تمرینهای آمریکا نشان میدهد که یک بمب بهتنهایی مشکل را حل نمیکند؛ آنها معتقدند که حملات به فردو باید بهصورت موجوار انجام شود، بهطوری که بمبافکنهای B-2 بمبها را یکی پس از دیگری در یک مکان واحد رها کنند. علاوه بر این، این عملیات باید توسط خلبانان و خدمه آمریکایی اجرا شود.
اگر ترامپ تصمیم به پیشبرد این اقدام بگیرد، ایالات متحده مستقیماً وارد یک جنگ تجاوزکارانه جدید در خاورمیانه خواهد شد، دقیقاً همان نوع جنگی که ترامپ در دو کارزار انتخاباتی خود وعده داده بود از آن اجتناب کند. مقامات ایرانی پیشتر هشدار دادهاند که مشارکت ایالات متحده در حمله به تأسیسات هستهای ایران، هرگونه امید باقیمانده برای دستیابی به توافق هستهای را که ترامپ ادعا میکند همچنان به آن علاقهمند است، نابود خواهد کرد.
صبح دوشنبه، وقتی از ترامپ پرسیده شد چه چیزی ممکن است ایالات متحده را به حمایت نظامی از اسرائیل در حملاتش به ایران وادار کند، او به خبرنگاران گفت: «نمیخواهم در این مورد صحبت کنم.» اما جمهوریخواهان در این دیدگاه کاملاً همنظر نیستند. مسئله فقط متوقف کردن سانتریفیوژهای فردو نیست، بلکه درباره دیدگاه جریان «ماگا» (بازگرداندن عظمت به آمریکا) است که معتقد است آمریکا باید به هر قیمتی از برخی جنگها و تکرار تجارب افغانستان و عراق اجتناب کند.
در پنتاگون نیز به دلایل دیگری اختلافنظر وجود دارد، از جمله اینکه تخصیص نیروهای نظامی به جنگهای خاورمیانه، تمرکز بر اقیانوس آرام و مهار چین را کاهش میدهد. ممکن است گزینههای دیگری بهجای بمباران برای هدف قرار دادن تأسیسات فردو وجود داشته باشد، اگرچه هیچکدام قطعی نیستند. اگر برق تأسیسات فردو توسط خرابکاران یا بمباران قطع شود، ممکن است باعث آسیب یا تخریب سانتریفیوژهایی شود که با سرعت مافوق صوت میچرخند.
رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی، روز دوشنبه گفت که احتمالاً این اتفاق در مرکز اصلی دیگر غنیسازی اورانیوم ایران، یعنی نطنز، رخ داده است. اسرائیل روز جمعه برق این تأسیسات را قطع کرد و گروسی افزود که این اختلال احتمالاً باعث چرخش نامنظم سانتریفیوژها شده است.
ارزیابی و تحلیل: «بمب فردو» بین تهدید استراتژیک و افشای ناتوانی نظامی آمریکا
بخش ارائهشده نمونهای آشکار از گفتمان تهدید و بزرگنمایی استراتژیک است که بیش از آنکه نشاندهنده توانایی واقعی برای حلوفصل باشد، بیانگر بنبست آمریکایی است. در برابر تأسیسات مستحکم فردو، که اساساً برای حفاظت از برنامه هستهای ایران در برابر هرگونه تجاوز ساخته شده، شکنندگی گزینههای نظامی پیش روی واشنگتن و تلآویو آشکار میشود و «سلاح رسانهای» در تلاش است تا ناتوانی عملیاتی را بپوشاند.
اول: تهدید با قدرت در برابر واقعیت عملیات
بمب ۱۴ تنی و بمبافکن B-2 در حال حاضر تنها یک تهدید نمادین است، زیرا استفاده واقعی از آن به معنای درگیری مستقیم آمریکا در جنگی همهجانبه با ایران است، با تمام پیامدهای آن برای حضور آمریکا در منطقه. اشاره به اینکه رژیم صهیونیستی چنین سلاحی ندارد و عملیات باید توسط خدمه آمریکایی اجرا شود، ادعاهای «توانایی مستقل صهیونیستی» را برملا میکند و افسانه جنگ برقآسا را فرو میریزد.
دوم: بازدارندگی سخت ایران
ایران موفق شده تأسیسات فردو را به نمادی از حاکمیت ملی و استقامت فناوری خود تبدیل کند. هرچه تهدید به هدف قرار دادن آن افزایش یابد، این تأسیسات بیشتر به بخشی از معادله بازدارندگی تبدیل میشود، نه نقطه ضعف. این امر ایران را واداشت تا بهصراحت هشدار دهد که هرگونه حمله به تأسیسات هستهایاش به معنای پایان هرگونه توافق سیاسی و آغاز جنگی همهجانبه است که نتایج آن قابلکنترل نخواهد بود.
سوم: اختلافات در اردوگاه آمریکا
این بخش شکاف عمیق در داخل دولت آمریکا و حتی میان جریانهای جمهوریخواه را نشان میدهد. گفتمان «ماگا» از جنگ جدید، بهویژه پس از تجارب عراق و افغانستان، حمایت نمیکند. همچنین، پنتاگون به دلایل استراتژیک، از جمله تمرکز بر رویارویی بزرگتر با چین، در این زمینه محتاط است، که حمله به فردو را حتی اگر از نظر لجستیکی ممکن باشد، از نظر استراتژیک پرهزینه میکند.
چهارم: ناکامی گزینههای جایگزین
حتی گزینههای جایگزین جنگ مستقیم، مانند قطع برق یا خرابکاری سایبری، محدودیتهای خود را نشان دادهاند، همانطور که در نطنز رخ داد، بدون آنکه برنامه هستهای را متوقف کنند یا اراده ایران را بشکنند. اینگونه عملیات ممکن است تأخیر ایجاد کند، اما متوقف نمیکند. ایران بهصراحت پاسخ داده که هر اقدام تجاوزکارانه هزینهای خواهد داشت و تواناییهای دفاعی و تهاجمی مقاومت آماده پاسخگویی است.
پنجم: برگه انتخاباتی ترامپ برای حمایت از حزبش
تهدید به بمباران ممکن است بهعنوان برگهای در کارزار انتخاباتی حزب جمهوریخواه برای انتخابات پیش رو استفاده شود، تا ترامپ به پایگاه خود نشان دهد که تهدید میکند اما درگیر نمیشود، یعنی رهبری قوی است که هنر فشار را بدون غرق شدن در باتلاق جنگ بهخوبی اجرا میکند. اما این نیز به ایران زمان و فضا برای مانور سیاسی و نظامی میدهد و عنصر غافلگیری را که چنین حملاتی به آن وابسته است، از بین میبرد.
نکته کلیدی
تهدید آمریکا به استفاده از «بمب سنگرشکن» تنها بیانگر بنبست استراتژیک است، جایی که اقدام نظامی پرهزینه، فشار سیاسی ناموفق، و دشمن – یعنی ایران – هیچ نشانهای از تسلیم نشان نمیدهد. واشنگتن، که وزن تأسیسات فردو را میداند، همچنین میداند که هر تصمیم برای حمله به آن، تنش را به جنگی منطقهای همهجانبه تبدیل خواهد کرد. ایران، از سوی دیگر، با آرامش و حرفهایگری با این تهدیدها برخورد میکند و با اعتمادبهنفس و شجاعت به ساخت معادله بازدارندگی ادامه میدهد، در حالی که دشمن میان سناریوی وحشت و سناریوی ناتوانی سرگردان است.
آخرین نکته
در پایان، ترامپ اکنون در یک دوراهی بسیار خطرناک ایستاده است: یا گفتمان تهدید با بمب سنگرشکن را بهعنوان ابزاری برای فشار تاکتیکی در مسیر مذاکراتی که پایگاه پوپولیستی او را راضی کند، بدون درگیر شدن در جنگی ویرانگر، به کار میگیرد، یا به دنبال دستور کار نتانیاهو کشیده میشود به جنگی که هزینههای سیاسی و نظامی آن نه برای آمریکا و نه برای منطقه محدود نخواهد بود.
ایران، در مقابل، کاملاً آگاه است که هر تشدید آمریکایی، ضعف در گزینههای عملی را در خود نهفته دارد، نه ارادهای واقعی برای حلوفصل. معادله دیگر صرفاً «توافق یا انفجار» نیست، بلکه به این سؤال تبدیل شده: آیا واشنگتن جرأت ورود به نبردی را دارد که نمیداند چگونه از آن خارج شود؟
زمان به نفع محور تجاوز نیست . اگر ترامپ سناریوی جنگ را انتخاب کند، دیرهنگام متوجه خواهد شد که کوهی که تهدید به بمباران آن کرده، همان کوهی است که بر سر کسانی که آتش فتنه را برافروختند، فرو خواهد ریخت.