اندک کسانی که دوستشان داشتیم…

مجاهد الصریمی، صنعاء
آه، چه دردناک است درد ما!
و چه سختاند روزهای ما!
هرگاه روح گلی از امید میرویاند، سیلابهای سهمگین فجایع که از بیستوهفتم سپتامبر ۲۰۲۴ پدید نیفتادند — روزی که امت عربی به خود ناله کرد؛ روزی که «سیدِ امت» (سید حسن) به شهادت رسید — همچنان آن را دربرمیگیرند و متوقف نمیشوند؛ و این فجایع و مصائب پیدرپی تا همین لحظه ادامه دارد؟!
میدانیم که ناگزیر باید صبر کنیم، پایداری کنیم و ایستادگی نماییم؛ زیرا این مسیر، راه عزت و شرف است، راه پیروزی و استقرار — هرچند دیر — و آنچه در راه خدا بر ما رفت هرگز از بین نخواهد رفت، بلکه بازتاب آثار عظیمی بر ما خواهد داشت که دست و اندیشهمان را نیرومند میسازد و با سوختی از عزم و اراده، ما را در پایداری موضع و حرکت فعال و پیوسته در همان راه — راه خِلوص، راه جهاد و مقاومت، راه آزادی و خودآگاهی و سازندگی، راه رستگاری و کامیابی — یاری میدهد. اما بزرگترین ترس ما این است که نورِ حاصل از این فداکاریها حاملانی نداشته باشد؛ اینکه خونها و پارههای تن به اندیشههایی تبدیل نشود که ارواح خفتهمان را زنده سازد، سستی را از دلها بزداید و ما را از گمراهی و انحراف و ظلم و فساد باز دارد.
آنچه میخواهم بگویم این است که همه آن فداکاریها و دردها، همه مسیرهای پیموده در راه جهاد و شهادت، پیروزیهای جزئی و پیشرفتها و دستاوردهای بهدستآمده در میدان بهدستآوردن قدرت رزمی، نیازمند نیرویی همراه و مکملاند؛ نیرویی که بتواند هر جهش و هر عقبنشینی، هر آنچه همراهش از خون و اشک و سود و زیان برآمده را به اندیشههایی تبدیل کند که در همه چیز پیرامونت دگرگونی پدید آورد؛ زیرا تو هیچ تصمیمی نخواهی گرفت و هیچ گامی رو به جلو نخواهی برداشت مگر بر پایه این سرمایه عظیمِ ارزشی که تو را صاحب بصیرت، آگاه، پایبند به دین و اخلاق و پیش از همه؛ انسانی که میداند چرا آمده و چه اندازه باید انجام دهد، و معنای حضورش در مقام مسئولیتِ مأمور به انجام آن را درک میکند. و این همه تنها با حضور قلمهای آزاد و شریف، آگاه و بصیر که همیشه به فراتر از حال مینگرند، بر حق ثابتاند و باور دارند که صاحب قلم به راستی وارث پیامبران و رسولان و حامل نور الهی به سوی بشریت است، محقق خواهد شد.
بیایید با خود روراست باشیم: آیا چنین فضایی ساختهایم؟ آیا زمینه مناسبی برای وجود چنین قلمهایی فراهم نمودهایم؟ آیا از آن اقلیت آگاه و بینا — که شمارشان از انگشتان یک دست فراتر نمیرود — پاسداری کرده و به آنان اجازه دادهایم تا مؤلفههایی را فراهم کنند که جبههای رسانهای در حدّ دستاورد نظامی و تحول انقلابی بسازد و قادر باشد هزاران نفر را پرورش دهد تا حاملان ایده و فاتحان دلها و ذهنها در طول زمان باشند؟ یا اینکه با آنها جنگیدهایم، کنار زدهایمشان، خاموششان کردهایم و آنان را منافق و دارندگان طرحها و برنامههای ویرانگر خواندهایم؟ آیا در مقابل معرکهگیران، هیاهوگران، عوامفریبان، کسانی که افکارشان کوچک و آگاهیشان اندک و دور از فرهنگ و رسانه است، کوتاهی نکردهایم؟
تمام اینها اتفاق افتاده و همچنان میافتد؛ بنابراین هر بار که خبر بیماری یکی از این اقلیت به گوشمان میرسد، دچار پِرّ و هراس میشویم و دلمان میخواهد آنها را با چشم و دل محافظت کنیم. خبر سکته خلیل العمری اواخر هفته پیش بر من سختتر از فقدان یکی از فرزندانم تأثیر گذاشت؛ و تنها یک دلیل دارد: خلیل و امثال او امید ما هستند برای باقی ماندن انقلاب پاک و منزه در میدان اندیشه و کلام.
بله؛ خلیل العمری یکی از آن قلمهای آزادِ کمشمار است که به نقش و آرمان خود ایمان آورد و وفادارانه در رسالت خویش زیست.
این قلمها در صف مردم ایستادند، دغدغهشان را بر دوش کشیدند و در برابر دشمن خارجی و فساد داخلی از انقلاب و وطن حمایت کردند.
محبت ما به خلیل و امثال او — که اندکند — ما را آماده میسازد تا جانمان را فدایشان کنیم!
زیرا غیبت هر یک از آنها به معنای گسترش دایره وجود دروغ، دهانزنها و مُهرهبازها، مغزهای تهی، ادّعاورزان، فروشندگان قلم به هر که بیشتر بپردازد، بچهبازانِ چاپلوس، و آلههوارانِ همیشه متملق سیاستمداران است؛ آنان که روحشان به اطاعت و سرسپردگی در برابر هر صاحب جاه و مقامی خو گرفته است.
پس ای خدا: خلیل را به تندرستی عنایت فرما، به حق هر اشک و هر قطره خونی که بر زمین این وطن غمبار و درمانده ریخته شده است.




