محور اول: زمینهها و آغاز جنگ «قسمت دوم»

واحد سیاسی:
پیشروی گروههای مخالف سوری با حمایت ترکیه و غرب، به تسلط هیأت تحریر الشام بر دمشق منجر شد و خط تأمین زمینی بین ایران و لبنان را قطع کرد. این خلأ امنیتی به رژیم صهیونیستی اجازه داد حملات هوایی خود را به اهداف نظامی و استراتژیک در سوریه تشدید کند و از فروپاشی کامل دفاع هوایی سوریه تحت نظارت رژیم جدید و پس از عقبنشینی نسبی نیروهای روسی به دلیل تشدید عملیات نظامی اوکراین علیه روسیه، بهرهبرداری کند.
در یمن، انصارالله حملات خود را به کشتیهای مرتبط با رژیم صهیونیستی در دریای سرخ ادامه داد که هزینههای بیمه دریایی را ۳۰۰ درصد افزایش داد و فشار اقتصادی بر رژیم را شدت بخشید. این رژیم در سال ۲۰۲۴ شاهد کاهش رشد اقتصادی به کمتر از ۱ درصد بود.
در سطح بینالمللی، بازگشت دونالد ترامپ به ریاستجمهوری آمریکا در ژانویه ۲۰۲۵، با سیاست «اول آمریکا» اولویت حمایت از رژیم صهیونیستی را بدون تعهدات نظامی مستقیم در خاورمیانه دنبال کرد. واشنگتن حمایت لجستیک و اطلاعاتی، از جمله تأمین موشکهای هدایتشونده دقیق و پهپادهای پیشرفته و اطلاعات درباره مواضع حساس ایران، ارائه داد. در عین حال، مذاکرات هستهای با ایران با مانع بزرگی مواجه شد. پس از ازسرگیری مذاکرات در آوریل ۲۰۲۵، ایران خواستار رفع کامل تحریمهای اقتصادی در ازای محدودیتهای محدود بر برنامه هستهای خود شد که طبق گزارشهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی، به غنیسازی ۶۰ درصدی اورانیوم نزدیک شده بود. این پیشرفت ادعاهای رژیم صهیونیستی را مبنی بر نزدیک شدن ایران به «آستانه هستهای» تقویت کرد، به این معنا که ایران میتوانست در صورت تصمیمگیری، ظرف چند ماه سلاح هستهای تولید کند.
در سطح دیپلماتیک، جنایات رژیم صهیونیستی در غزه به انزوای فزاینده آن منجر شد. اعتراضات جهانی، شامل تظاهرات گسترده در پایتختهای غربی مانند لندن و پاریس، همراه با محکومیتهای کشورهای قطر، عمان و آفریقای جنوبی، فشار بر رژیم را افزایش داد. این زمینه رهبران رژیم، به رهبری بنیامین نتانیاهو، را واداشت تا به دنبال عملیاتی نظامی بزرگ برای بازگرداندن تصویر قدرت و بازدارندگی باشند و از آنچه ضعف منطقهای ایران پس از خساراتش در سوریه و لبنان میدانستند، بهرهبرداری کنند.
تجاوز بهعنوان تحولی در دکترین امنیتی دشمن
برای دههها، رژیم صهیونیستی به استراتژی «نبرد میان جنگها» وابسته بود که بر حملات هوایی محدود علیه اهداف ایرانی و متحدانش در سوریه و لبنان متمرکز بود تا از انتقال تسلیحات پیشرفته یا تقویت توانمندیهای نظامی محور مقاومت جلوگیری کند. رژیم صهیونیستی صدها حمله به کاروانهای تسلیحاتی و انبارهای نظامی در سوریه انجام داد و از برتری هوایی و اطلاعاتی بهره برد. اما عملیات «شیر برخاسته» تحولی کیفی بود که رژیم را از بازدارندگی غیرفعال به استراتژی جنگ پیشگیرانه مستقیم علیه خود ایران سوق داد. این تحول ناگهانی نبود، بلکه نتیجه بحثهای گسترده در محافل نظامی و سیاسی بود که توسط ژنرال ایال زامیر، رئیس ستاد کل ارتش، و تساحی هنغبی، مشاور امنیت ملی، رهبری شد. آنها معتقد بودند که تضعیف متحدان ایران در سوریه و لبنان فرصتی برای ضربه مستقیم به تهران فراهم کرده است.
دکترین جدید، که توسط مرکز مطالعات امنیتی رژیم بهعنوان «جنگ پیشگیرانه محدود» توصیف شد، بر سه رکن اصلی استوار است: اول، برتری هوایی با استفاده از جنگندههای اف-۳۵ مجهز به فناوری مخفیکاری، پهپادهایی مانند «هرمس ۹۰۰» و موشکهای هدایتشونده دقیق مانند «دلیله». دوم، برتری اطلاعاتی از طریق شبکههای موساد که موفق به نفوذ به اهداف حساس ایرانی شدند، با کمک واحد ۸۲۰۰ اطلاعات الکترونیکی. سوم، فریب سیاسی که رژیم از طریق آن تجاوز را بهعنوان «عملیات دفاعی» برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای معرفی کرد تا از محکومیت بینالمللی جلوگیری کند.
این عملیات، طبق گزارشهای نظامی صهیونیستی، با هدف فلج کردن توانمندیهای استراتژیک ایران، شامل تخریب بخشهایی از تأسیسات هستهای نطنز و فردو، کارخانههای تولید موشکهای بالستیک در غرب ایران و شبکههای فرماندهی و کنترل در سپاه پاسداران بود.
اما این استراتژی محدودیتهای خود را آشکار کرد. با وجود دقت عملیاتی، رژیم صهیونیستی و ایالات متحده در تخریب کامل برنامه هستهای ایران ناکام ماندند، زیرا گزارشها حاکی از آن بود که ایران بخشهای حیاتی برنامه خود را به تأسیسات زیرزمینی منتقل کرده بود. همچنین، حملات به فروپاشی نظام سیاسی در تهران منجر نشد، بلکه برعکس، وحدت داخلی ایران را تقویت کرد، بهویژه پس از خسارات منطقهای در سوریه و لبنان. این ناکامی نشاندهنده خطای رژیم در ارزیابی زمینه اجتماعی و سیاسی ایران بود، جایی که تهران توانست تجاوز را به فرصتی برای بسیج مردمی گسترده تبدیل کند، با حمایت کارزارهای رسانهای داخلی که بر «ایستادگی در برابر دشمن صهیونیستی» تأکید داشتند.