در محضرِ سیدِ رهبران و امامِ مجاهدان

مجاهد الصریمی – صنعاء:
یکی از کسانی که با فرهنگِ پُرشدگیِ دروغین خو گرفته و از حقیقتِ ایرانِ انقلاب و جهاد و مقاومت ــ این دژِ نفوذناپذیر اسلام و قدسِ اَقداس ولایت ــ بیخبر بود، چنین گفت:
مسئله در ایران، مسئله خدماتی نیست؛ پروژههای خدماتی آنها از تمام کشورهای عربی، بهجز دو کشور نفتی، پیشرفتهتر است، و حتی از بسیاری کشورهای اروپایی نیز برتر. مسئله نیز فنی نیست؛ چراکه آنان در توسعه صنعتی و فناوری، از تمام کشورهای عربی فراتر رفتهاند و در چهل سال، به جایی رسیدهاند که اروپا در سیصد و پنجاه سال بدان رسید. مسئله هم شکست اقتصادی نیست؛ آنان با وجود سختترین تحریمها، در رده نوزدهم قدرت اقتصادی جهان قرار دارند.
مسئله در ایران، غفلت از میدان نبرد فرهنگی و رسانهای و دیگر ابعاد جنگ نرم است؛ جنگی که توانسته نظام ایران را شیطانی جلوه دهد، کاستیهایش را بزرگنمایی کرده، و دستاوردهایش را کوچک جلوه دهد و در ذهن و احساس بسیاری از مردم خودش نیز اثر بگذارد. مسئله، بیتوجهی به منابر آموزشی و تربیتی و برنامههای درسی است.
درست است که ایران، به لطف خدا، توانست این اغتشاشات و آشوبها را مهار کند، اما باید از این رویدادها درسهای بزرگی بگیرد، درسهایی که شاید بسیاری از فرماندهانشان از درک آن غافل ماندهاند. این رویدادها نیز برای دیگر ملتهای محور مقاومت، درسی بزرگ درباره اهمیت نبرد فرهنگی و رسانهای به همراه دارد.
و من گفتم:
هیچ بُعدی از ابعاد جمهوری اسلامی، نیست که بهاندازه بُعد تربیت و فرهنگ، مورد اهتمام و توجه نباشد. دوران خاتمی را نمیتوان به دورههای بعد تعمیم داد. چقدر سودمند خواهد بود اگر به سوی مطالعه آثار فرهنگی و هنری عظیمشان برویم؛ صدها کتاب در مقابله با جنگ نرم، صدها کتاب در حوزه بسیج، هزاران اثر در باب دفاع مقدس، و همینقدر در موضوع انقلاب و راه و اهداف آن و در خطابات و سخنرانیهای آن دو پیشوای پاک، آن دو امامِ راهبر، که هیچ مسئلهای را فروگذار نکردند و همه را تبیین نمودند.
اما مشکل در اینجاست که برخی، دوران قبل از انقلاب را درک نکردهاند، و در دام فریبکاری رسانهای گرفتار شدند؛ فریبکاریای که توسط استکبار هدایت میشود، و بیش از سیصد شبکه فارسیزبان مأموریت دارند تا افکار را مسموم کنند. این تنها یک نمونه است.
هیچکس نمیتواند منکر بزرگیِ شخصیتهای ایرانی در فرهنگ و اندیشه شود؛ شخصیتهایی که گنجینههایی از گوهرهای فکری پدید آوردند و در دو سطح جهانی و اسلامی، حضوری درخشان دارند.
من خود یکی از کسانیام که در انقلاب اسلامی، روح و شخصیت علی و فرزندانش را بازیافتم، و با آن، دوران بازگشت حسین را همچون نهضت و راهی، زندگی کردم.
تمام نهادها و دستگاههای حکومتی در آنجا، زیر نظر شورای عالی انقلاب فرهنگی اداره میشوند؛ حتی بُعد سیاسی کشور، چه داخلی و چه خارجی، از این قاعده مستثنا نیست.
تعداد نیروهای بسیجی آموزشدیده، با جمعیت کشور ما برابری میکند. پس نباید در برابر جیکجیک رسانههای استکباری، چنین گمان بریم که ضعف فرهنگی در آنجا وجود دارد.
انگار جمهوری امیرالمؤمنین است!
نشانههایی فراوان وجود دارد که نشان میدهد محبت و ولای امام علی بن ابیطالب (علیهالسلام)، در ذهن و دل رهبر اعظم، ولی الهی، امام مجاهد، سید و مولای ما، نایب امام زمان (علیهالسلام) حضرت آیتالله خامنهای (دام ظله الوارف)، به حقیقتی عینی و جاری بدل شده است.
ولایت و تشیع نسبت به امیر مؤمنان، از چارچوب نظری و عاطفی و مجرد، به میدان حرکت و حواس و کنشهای عملی و رفتارهای اعتقادی و اخلاقی راه یافته است.
در دوران سید القاده و امام الجهاد و مقاومت، حضرت آیتالله العظمی خامنهای، به برکت رهبری او، جمهوری اسلامی به
«دولت انسان» تبدیل شده است؛ دولتی همچون دولت علی بن ابیطالب.
علی (ع) در سیاست و اقتصاد، در قضاوت و عدالت اجتماعی، در ارتباط با مردم، در علم و سلامت و جنگ و صلح حضور دارد؛ در وسعت نظر، نرمی و ملایمت، صبر بر آزار، و در قاطعیت و صراحت در مقابله با ستمپیشگان و مستکبران.
و چون رهبر، پروردگار خود را شناخته و به امام خویش اقتدا کرده، به ما آموخت که قدرت رهبر نه از تجمل و سطوت، بلکه از زهد و تواضع برمیخیزد.
او با زبان حال، پیش از زبان مقال، به ما گفت که یک قدرت دینی میتواند از مرز عقیده فراتر رود و به یک قدرت سیاسی ژرف بدل شود؛ قدرتی که نه استبداد میورزد و نه تسلیم میشود، بلکه با تعادلی شگرف میان روح و قانون، حکومت میکند.
در جهان عرب، جایی که مردم به تماشای صحنههای سرکوب و فساد عادت کردهاند، این اندیشه همچون رؤیایی دوردست مینماید.
اما در ایران، در طول دههها، حضرت آیتالله خامنهای، مسیر نادری را ترسیم کرد؛ مسیری که نشان میدهد میتوان حکومتی را زیر سقف زهد اداره کرد، اما با قلبی سرشار از تصمیم و حکمت.
پشت هر تصویر کلیشهای، حقیقتی پیچیده نهفته است.
قدرت در ایران، بیحد و حصر نیست؛ بلکه توازن دقیقی میان قدرت دینی، نهادهای انتخابی و نظارتهای سختگیرانه برقرار است؛ جایی که برای استبداد بیمهار، جایی نیست.
این نظام، فقط یک تجربه سیاسی نیست، بلکه درسی است برای اینکه چگونه میتوان ریاضت را به قدرت، و رهبری را به مسئولیتی بدل کرد که بر شایستگی و عدالت استوار است و از پشتوانه مردمی برخوردار است، که این پشتوانه، سدّی استوار در برابر فروپاشی است.
با وجود حملات دائمی رسانهای، تجربه ولایت فقیه، یکی از پیچیدهترین و مرموزترین تجارب سیاسی منطقه باقی مانده است.
چگونه ممکن است شخصیتی که هم فقیه دینی است و هم دانشمندی جامعالاطراف، امتی بزرگ را رهبری کند و توازن شکننده آن را حفظ نماید؟
آیتالله خامنهای، صرفاً یک رهبر دینی نیست؛ بلکه ولی فقیهی است که از نظر شرعی مکلف است، و تحت نظارت قانونی نهادهایی چون مجلس خبرگان قرار دارد؛ نهادی منتخب که وظیفه رصد و نظارت بر عملکرد رهبر را بر عهده دارد.
این امر، سبب میشود که قدرت، مشروط باشد و نه مطلق.
زهد در سبک زندگی او، شعار نیست بلکه حقیقتی زیسته است.
در زمانی که جلوههای تجمل و فساد در میان نخبگان شایع شده، رهبر ایران نشان میدهد که چگونه میتوان ریاضت را به رکن اعتماد، و به دژی معنوی برای محافظت از قدرت در برابر انحرافات تبدیل کرد.
این زهد، قدرت را از امتیازی استبدادی، به مسئولیتی بدل میسازد، و رابطهای نوین میان حاکم و مردم میسازد؛ رابطهای که نه بر اساس ترس یا قهر، بلکه بر پایه صداقت و احترام استوار است.
در برابر آشفتگیای که در یمن حاکم است؛ جایی که قدرت معنای خود را از دست داده، نهادها فرسوده شدهاند، و نیروها بدون چارچوب بر سر نفوذ میجنگند، اهمیت الهامگیری از این الگو روشن میشود.
یمن امروز نیازمند رهبریای است که ریاضتش واقعی باشد، نه نمایشی؛ مشروعیتی که مردم را محترم بشمارد، و نهادهایی نیرومند که بر آن نظارت و موازنه کنند، بهدور از هرجومرج و استبدادی که رؤیای یک ملت ناامید را میبلعد.
اما موضوع فقط تقلید یا کپیبرداری نیست؛ بلکه نیازمند خوانشی نقادانه و آگاهانه است، برای فهم اینکه چگونه این تجربه میتواند راههای نوینی برای یمن الهام ببخشد؛ جایی که رهبری، رفاه نیست، بلکه ضرورتی حیاتی است؛ ریاضت، نشانه ضعف نیست، بلکه انتخابی است برای قدرت؛ و قدرت، امتیاز نیست، بلکه مسئولیتی است در سایه نظارت.
و در نهایت، این الگو، بیتردید تجربهای سیاسی بیمانند در اختیار ما مینهد، تجربهای که برای هر کشوری که بهدنبال ثبات پایدار در دوران بحران است، درسی گرانسنگ دربردارد.