پیامهای پنهان در پس جنگ اطلاعاتی علیه ایران: وقتی دست پنهان به قدرت برتر تبدیل میشود

نجاح محمد علی، روزنامهنگار محقق در امور ایران و منطقه:
وقتی نخستوزیر رژیم صهیونیستی راهی واشنگتن میشود، آنچه در ظاهر یک سفر دیپلماتیک تلقی میشود، در عمق، واقعیتی بسیار خطرناکتر را نمایان میکند. تصاویر رسمی، بیانیههای صیقلخورده و لبخندهای تشریفاتی، نقابی هستند بر روی تقابلی زیرسطحی: نبرد اطلاعاتیای پیچیده که در آن، قدرتهای غربی همراه با متحدشان در خاورمیانه، تلاش میکنند به عمق ایران نفوذ کنند و نقشه منطقه را دور از چشم رسانهها بازطراحی نمایند.
اما آنچه در میدان دیده میشود، نشان میدهد که ایران نه تنها بازی را ترک نکرده، بلکه بارها قواعد آن را بر هم زده و امروز، از جایگاهی قدرتمند و با انسجامی تازهنفس، وارد این تقابل شده است.
در این برهه حساس از نبرد، تقابل از جبهههای نظامی کلاسیک، به صفحهای پیچیده از شطرنج امنیتی و ذهنی منتقل شده؛ و تاکنون، کفه ترازو به سود کسانی نیست که خیال میکنند میتوانند با نفوذ اطلاعاتی، امنیت کشوری را به خطر اندازند که مرزهای بازدارندگی سنتی را پشت سر گذاشته و به یک منظومه هوشمند و چندلایه رسیده است.
شبکه مقاومت و ضدجاسوسی
تحرکات غربی، با تحریک آشکار تلآویو، بر آن است تا اراده ایران را از درون تحلیل ببرد؛ از مسیر نفوذ اطلاعاتی، عملیات روانی، و فعالسازی سلولهایی که تصور میشود در خواباند. اما تجربه بارها نشان داده دست برتر از آنِ کسیست که بر عمق خود مسلط است، نه آنکه بر وهم تکیه دارد.
تهران بارها موفق شده هستههایی را که طی سالها با دقت جذب شده بودند، شناسایی و خنثی کند؛ عملیاتی که برخی از آنها ساختارهای علمی، صنعتی و امنیتی را هدف گرفته بودند. هر عملیات برچیدن شبکهای از جاسوسی، صرفاً موفقیتی تاکتیکی نبود؛ حامل پیامی راهبردی بود: نبرد در میدان ما جریان دارد و ما زمان و صحنه آن را تعیین میکنیم.
در شرایطی که دشمنان بر فروپاشی ساختارهای امنیتی ایران سرمایهگذاری کردهاند، دستگاههای اطلاعاتی کشور توانستهاند ابزارهای دشمن را به منابع وارونهسازی اطلاعات تبدیل کنند. جنگ اطلاعاتی امروز، یکسویه نیست. با نبردی روبهرو هستیم که لایهلایه و چندجهتیست. ایران در آن، صرفاً در موضع دفاع باقی نمانده، بلکه با عملیات پیشدستانه، از برچیدن شبکهها تا افشای سناریوها و ضربههای روانی و رسانهای، ابتکار عمل را بهدست گرفته است؛ در حالی که رژیم صهیونیستی هر روز بیش از پیش از مشروعیت بینالمللی تهی میشود.
پشت پرده آتشبس در غزه: تاکتیک یا تله؟
برخی تصور میکنند آتشبس در غزه به معنای آرامش است. اما واقعیت را نمیتوان از تیترها فهمید. این آتشبس که گفته میشود با میانجیگری مصر و قطر و نظارت غیررسمی آمریکا میان حماس و تلآویو شکل گرفته، بیشتر به فرصتی برای بازیابی قوا در دل طرحی وسیعتر شباهت دارد. رژیم در تلاش است جبهه فلسطینی را موقتاً آرام نگه دارد تا بتواند تمرکز بیشتری بر جبههای داشته باشد که برایش اولویت بالاتری دارد: ایران.
در سوی دیگر، تهران این سکوت را جدای از صحنه کلان نمیبیند. گزارشهایی درباره تحرکات تیمهای ویژهای که از خارج وارد منطقه شدهاند و در نقاط مشخصی مستقر شدهاند، به دست آمده است؛ تیمهایی با مأموریتهایی پنهان. تفاوت اما اینجاست که ایران به این الگوهای تهاجمی عادت کرده و برای آنها پاسخهایی دارد که از محدوده پاسخ نظامی فراتر میرود. امروز، پاسخ شامل انهدام روایت، افشای طراحی، و برهم زدن روحیه حریف است؛ حریفی که در چندین جبهه ابتکار را از دست داده است.
موازنهای در درون واشنگتن
سفر نتانیاهو به آمریکا، تنها برای کسب چراغ سبز نیست. او بهدنبال بازتعریف جایگاه رژیم است، پس از شکستهای راهبردی در دریا، در غزه، و در برابر موشکهایی که معادلات کهنه را در هم شکستهاند.
اما پرسش کلیدی این است: آیا واشنگتن امروز آماده ماجراجوییست؟ ایران نه عراق است، نه سوریه، نه لیبی. هر ضربه شتابزده، میتواند جبهههای متعددی را بهطور همزمان مشتعل کند؛ از خلیج فارس تا مدیترانه، و از بابالمندب تا تنگه هرمز.
حتی در درون آمریکا، جریانهایی وجود دارند که میدانند ایران دیگر کشوری نیست که بتوان آن را تنها با تحریم یا فشار مهار کرد. هر بار تلاش برای انزوا، به جهش تازهای در خوداتکایی انجامیده است؛ از انرژی هستهای تا فناوریهای دفاعی، از استقلال غذایی تا نفوذ در فضای سایبری، تهران ثابت کرده میتواند از محاصره، سکوی پیشرفت بسازد.
فرسایش از درون؟
برخی تحلیلهای اطلاعاتی غربی از تلاش موساد برای «فرسایش اراده راهبردی» ایران میگویند. اما این واژگان اکنون بیشتر بر پیکره رژیم صهیونیستی منطبق است.
فرسایش واقعی در جامعهای در جریان است که به رهبرانش بیاعتماد شده، و تهدید ایران را بهانهای برای فرار از بحرانهای داخلی میبیند: شکاف عمیق سیاسی، بیاعتمادی نهادینهشده، و فروپاشی انسجام در برابر فشارهای بینالمللی، بهویژه پس از کشتارهای غزه.
در حالی که پشت درهای بسته، طرحهایی برای «ضربه برقآسا» علیه ایران در حال بررسی است، تحولات منطقهای و جهانی نشان میدهد دیگر جایی برای قمار نظامی بدون هزینههای سنگین باقی نمانده. ایران دیگر در موضع انتظار قرار ندارد؛ سناریوهای پاسخ از پیش طراحی شده و در چارچوب دکترین نبرد چندلایه پیادهسازی میشود؛ دکتری که هر تجاوز را به فرصتی برای بازتعریف معادلات بدل میسازد.
پیامهایی فراتر از تفسیر
میان خطوط این نبرد، پیام روشنی نهفته است: ایران امروز، آن ایران سالهای گذشته نیست. کشوری که زمانی بهعنوان هدف محاصره دیده میشد، اکنون به بازیگری منطقهای تبدیل شده که نمیتوان او را نادیده گرفت. کسی که قرار بود حذف شود، اکنون به وزنهای تعیینکننده در معادلات بدل شده است.
کسی که تحت فشار گزارشهای اطلاعاتی قرار داشت، اکنون خود در قلب نهادهای دشمن اطلاعات تزریق میکند و از پیش میداند عملیات بعدی کجا، چگونه و چه زمانی اجرا خواهد شد. جنگ اعلامنشده در جریان است، بله، اما چه کسی گفته نتایج حتماً باید اعلام شود؟ گاهی کافیست پایتخت دشمن در سکوت و اضطراب فرو برود تا بدانیم چه کسی در نبرد ذهنها دست بالا را دارد.
اگر برخی پایتختها در سودای نفوذ به عمق ایراناند، شواهد روز به روز بیشتر نشان میدهد که این عمق اکنون هوشیارتر، ایمنتر، و بااعتمادتر به ساختارهای سیاسی و امنیتی خود شده است؛ ساختاری که آزمون تحریم، تهدید و توطئههای اطلاعاتی را پشت سر گذاشته است.
میان خطوط… طوفانی در راه
در پایان این فصل از نبرد، تناقضی چشمگیر رخ مینماید: کسانی که از «سقوط ایران از درون» سخن میگویند، خود درگیر فروپاشی داخلی کمسابقهاند؛ در اقتصاد، در سیاست، و در ارزشها. و آنانکه گمان میکنند میتوانند کشوری با امتدادهای فکری، نظامی و مردمی را از هم بپاشند، گرفتار شکافی عمیق میان رؤیا و تواناییاند.
در چنین صحنهای، نه هیاهوی رسانهها اهمیت دارد، نه لفاظیهای تهدیدآمیز. آنچه مهم است، نشانههای سکوت است. هر چه سکوت عمیقتر، احتمال واکنشی غافلگیرکننده بیشتر.
و در پایان، پیامی برای تصمیمسازان در تهران: زمان، با آنان است که عجله نمیکنند؛ بلکه توازن را با صبر و دقت میسازند. نبرد امروز نه بر سر یک مرکز هستهایست و نه یک مقر فرماندهی. مسئله بر سر آن است که چه کسی در تاریکی، افسار بازی را در دست دارد. و آنانکه به خورشید خویش ایمان دارند، از تاریکی نمیهراسند.