آنان حزباللهاند !

مجاهد الصریمی – صنعاء:
حزبالله، از گذشته تا کنون، برای هر کسی که ذرهای خرد دارد، اندکی انصاف دارد، واقعیت را آگاهانه میخواند، مجذوب حقیقت میشود و فطرتی سالم دارد که او را از باطل و فریب دور میکند، و توان رهایی حتی موقتی از قیدهای مذهبی، فرقهای و تعصبگرایانه را دارد، راه نجات اعراب بهویژه، و مسلمانان بهطور عام، از مرگ فراگیر وجودی است، تا آنان را به مرحله شکلگیری، بازسازی و تولد ریشهها و اصول ملتی شکستخورده، ضعیف، شکسته، و مورد تجاوز و بردگی بازگرداند. ملتی که در زمان حاضر وجود نداشت، خارج از زمان میزیست، بر حال خود مرثیه میخواند و با اشتیاق به گذشتهاش میگریخت تا در آن زندگی کند، بیآنکه به آگاهی، پویایی و اثرگذاریای که زمان حال از او میطلبد توجهی داشته باشد. همانگونه که توجیهی برای حضورش در اکنون نداشت، توان و انگیزهای برای حرکت بهسوی آینده نیز از کف داده بود، زیرا آینده برای او فقط وهمی بود که در مستی خرافه تجربهاش میکرد و در مه رؤیاها پرواز مینمود.
پیش از ظهور حزبالله، این امت شکست در برابر رژیم صهیونیستی را سرنوشت محتوم خود میدانست، و پیروزی را تقدیر دشمن، زیرا ارتش او «شکستناپذیر» بود. اگر هم از تاریخ این درگیری سخن میگفت، آن را میراثی جدا از اکنون میدید.
در این نقطه، حزبالله پا به میدان گذاشت؛ حقیقت دینی را که این امت بدان وابسته بود اما آن را تهی کرده و روحیهای خشک بر مفاهیم آن تحمیل کرده بود، بازنمایی کرد. او ثابت کرد که این دین، دین نور و روشنی است، با ارتجاع سر سازگاری ندارد، بلکه مشوق پیشرفت و دشمن تاریکی است. دین الهامبخش نورانیت است و با انحطاط و سقوط ناسازگار، چرا که مشوق کمال، بیداری و تعالی است.
حزبالله این امت را از یأس رهایی بخشید، بذر امید را در دلش کاشت، و او را به سوی حرکت، اقدام و پایداری با آنچه در دسترس داشت سوق داد، بیآنکه از تلاش برای دستیابی به ابزارهای قدرت در عرصههای گوناگون غافل بماند.
مهمترین درسی که حزبالله به این امت آموخته، این است: نباید شکست را پذیرفت؛ باید برای پیروزی جنگید، از قدرت دشمن نهراسید و در برابر فشارها سر خم نکرد. زیرا پیروزی و شکست به اراده بستگی دارد، نه به سرنوشت از پیشنوشتهشده.
تجهیزات حزبالله
مجاهد حزبالله با روح خود میجنگد، نه تنها با سلاحش. اگر همه سرمایهاش را بر سلاح گذاشته بود، معرکه را باخته بود. زیرا سلاح، اگر در دستان مردان نباشد و روح در آن جاری نباشد، نمیتواند از شکست جلوگیری کند.
اندکی سلاح و روحی بزرگ، معجزه پیروزی را خلق میکند. از این رو، حزبالله همواره در تقویت روحیه، حفاظت از اعتماد به نفس، و پیوند با سرچشمه قدرت کوشیده است، بیآنکه از آمادگی مادی غافل بماند. و اینگونه، سنت راستین پیروزی را محقق ساخته است. چرا که قدرت ایمان، اگرچه محسوس نیست، اما حقیقتی آشکار است که چشمهای مادی نمیبینند؛ چون آنها عقل ندارند. این حواس کور چگونه میتوانند لشکریان خدا را ببینند؟ با کدام عقل میتوانند پردههای خیال را بدَرند؟
اگر ذرهای از این معنا را درک میکردند، درمییافتند که قدرت در جایی فراتر از محسوسات و انتظارات نهفته است، نه در تورم ظاهری حس. فهم، باید به درون حقیقت نفوذ کند، و این بصیرت است که هنگام عبور از پوسته ظاهر و دیدن با چشم دل، پردههای خیال را میدَرَد. در آن هنگام، عدم را وجود نمیپندارد. چنانکه مولانا جلالالدین میگوید: «کسانی که چشمشان منزلگاه خیال و نیستی است، معدومات را وجود میپندارند.»
در جهانی که کثرت حاکم است، درک این ابعاد برای بسیاری دشوار است. در چنین جهانی، نیاز به حدی از همزیستی وجود دارد، با وجود اختلاف احوال، و تضاد مواضع. در اینجا شکستخورده هست و پیروز، ترسو هست و شجاع… هویتها متضاد و متعارضاند، اما در جهان آفرینش، همزیستی حداقلی، ضروری است. واقعیت آن است که هرگز روزی نخواهد آمد که هویت مقاومت، به فرهنگ جهانی بدل شود.
اما باید بدانیم که در محضر حزبالله هستیم؛ حزبی که نشان میدهد در منطق عرفان مقاوم، معیارها تغییر میکنند و حسابها دگرگون میشوند: اندک، بر بسیار غلبه مییابد، و ضعیف، بر قوی پیروز میشود. زیرا قدرتِ قوی، تنها در ظاهر فریبندهاش است، و ضعف، آنگاه که به نیرویی تکیه میکند که از راز درونش سرچشمه میگیرد، میتواند موازین را واژگون کند و معجزه بیافریند:
﴿کَم مِّن فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ﴾
یعنی شکست اکثریت، تصادفی نیست، بلکه در محضر خداوند است؛ آنگاه که مجاهد خود را در مقام قرب قرار دهد، تا جایی که با دست خدا پرتاب کند:
﴿وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَى﴾
تعالی به سوی مطلق، به مجاهد عارف این قدرت را میدهد که منطق نیروی خویش را از حق برگرفته و آن را در عالم خلق، با حق به کار
گیرد.
زمانی که از ضحیای تموز زاده شد
حزبالله، از ابتدا تا امروز، چشمی است که از خلال آن راه بازگشت به خویشتن را میبینیم، دستی که زنجیرهای شکست را شکست، ارادهای که ما را از ذلت بیرون کشید، و به سوی عزت، کرامت و مقاومت در برابر تمامی مظاهر استعمار و استضعاف سوق داد.
او حقیقتاً روح ما بود که پیکر پوسیدهمان را از بیابان عدم زنده کرد، تا بار دیگر، ما نیز جزیی از هستی شویم؛ با حق کامل زیستن، حرکت و کنش برای حفاظت از استقلال و کرامت انسان.
او بیهیچ تردیدی، همان «ذات انقلابی» ماست که از زمان شکست ۱۹۶۷ از ما جدا شد، و پس از آن در سرگردانی و گمگشتگی زیستیم. جز لقب «شکستخورده»، هیچ صفتی برای خود قائل نبودیم؛ و شکست را تقدیر خود میدانستیم، و باور کرده بودیم که دشمن صهیونیستی همیشه پیروز است.
تا اینکه حزبالله آمد، و پوست شکست را از تنمان کند، و ما را به پوست پیروزی، عزت، با خون حسینی، صبر محمدی، یقین علوی و روح مقاومت مجهز ساخت، و ما را از دروازه درست، به پیروزی و غلبه وارد ساخت.
و بنابراین: ملتی که حزبالله طلایهدار، روح و امید آیندهاش باشد، شکست نخواهد خورد؛ چرا که او صدای تاریخ، وجدان حال و شرف امت است.
و حزبالله هرگز شکست نخواهد خورد، چرا که پیروزی را پیش از شمشیر، با خون میسازد، و پیش از واقعیت، با روح.
آری، او حزبالله است؛ پیروزی برایش در کتاب مسطور و در عالم مشهود، نوشته شده است. در وجود اوست که نصرت خدا جلوهگر شده؛ در چهره فرمانده و سید شهیدان جهاد و مقاومت؛ در زمانی که از ضحیای تموز زاده شد، و رشد کرد تا سیلابی شود که بهسوی قدس خیز بردارد.
صواریخی که از ایران اسلام، طی دوازده روز شلیک شدند، برق وعده صادقاند، در سفر شبانه به همراه روح شاهد و شهید، بهسوی مسجدالاقصی.
و حزبالله است که میگوید درباره قدس: «خون ما روغن چراغ آزادیاش است، و جانهای ما آیات عشق ابدی برای خاکش.»
ما از کربلا آمدهایم، و از جنوب لبنان، قیامت صهیونیسم و استکبار را برپا داشتهایم.