ایران و مرجعیت أعلا: خوانشی از دور تازهی نبرد و مسئولیت آینده

نجاح محمد علی، روزنامهنگار محقق در امور ایران و منطقه
در روز جمعه، ۱۳ ژوئن ۲۰۱۴، عراق بر لبهی پرتگاه ایستاده بود. سپیدهدمی تاریک که تنها نور آن، ندای مرجعیت أعلا بود؛ ندایی که موازنهها را برهم زد و عراق را از سقوط نجات داد. یازده سال بعد، در همان روز از خرداد ۱۴۰۴، ایران نیز لحظاتی مشابه را تجربه کرد. دلها به گلو رسید، انفجارها در قلب تهران و دیگر شهرهای بزرگ پیاپی بود، و ترور پیدرپی شخصیتهای طراز اول علمی و امنیتی کشور، در میان سکوت بینالمللی و همدستی منطقهای رخ داد؛ تا جایی که بسیاری گمان کردند لحظهی پایان فرا رسیده است. اما همچون عراق، رحمت الهی نازل شد، ملت به میدان آمد، و ایران نشان داد که هدف آسانی نیست، بلکه کشوری مقاوم، ریشهدار در عقیده و آماده از نظر راهبردی است.
نبرد: لحظهای هستیساز، نه یک درگیری گذرا
در جریان ۲۷۰ ساعت نبرد سنگین و بیسابقه، معادله راهبردی روشن شد: این یک جنگ موقت میان دو کشور نبود، بلکه نبردی سرنوشتساز میان دو پروژه بود:
• پروژه ایران و محور مقاومت که میدانست شکست قاطع به معنای فروپاشی جبهه مقاومت، و تبدیل جمهوری اسلامی به «سودان جدید» یا «لیبی دیگر» است؛ بیهویت، بیوحدت و بیمقاومت.
• پروژه صهیونیستیِ مورد حمایت آمریکا که دریافته بود شکست در برابر ایران، نهتنها هیمنهاش را از بین میبرد، بلکه افسانهی «ارتشی که شکستناپذیر است» را نابود کرده، و باعث فروپاشی تدریجی این رژیم از درون خواهد شد؛ پیش از آنکه در نبردی دیگر با ایران یا حتی کشورهای عربی ساقط گردد.
هر دو طرف بر روی نقشهای حرکت میکردند که تنها یک جمله در آن نوشته شده بود: مبادا که قاطعانه ببازی.
نتیجه: آخرین موشک، ایرانی بود
این دور از جنگ بهظاهر بر اساس قاعدهی «نه بازنده × نه بازنده» متوقف شد، اما از نظر روحیه، سیاست و استراتژی، این ایران بود که پیروز شد:
• چون نبرد را با ثبات و انعطاف اداره کرد و موجهای حمله را بدون آنکه بشکند تحمل نمود؛
• چون دشمن را با ضرباتی غافلگیرکننده از بیروت تا عمق نقب شوکه کرد؛
• و چون هرگز به دنبال میانجیگری نرفت، بلکه این یافا و واشنگتن بودند که برای پایان دادن به درگیری، به التماس افتادند.
آخرین موشک فقط یک ابزار نظامی نبود، بلکه نشانهای معنوی نیز بود: ایران نشان داد که پروژه مقاومت، حتی اگر زخمی باشد، هنوز قدرتمندترین نیروی صبر، پایداری و بازسازی است.
مرجعیت أعلا: حافظهی وجدان و حصار جبههها
در همان شب، جمعه ۱۳ خرداد، و در مراسم تعویض پرچم گنبد حرم حضرت ابوالفضل علیهالسلام، سماحه سید احمد الصافی سندی ۳۷ ساله را از دل تاریخ گشود؛ گزارشی از دوران صدام که به روشهای سرکوب «رکضه طویریج» میپرداخت. این اقدام یک حرکت آرشیوی نبود، بلکه «ضربهای استادانه» در لحظهای حساس از بیداری شیعی بود.
چرا اکنون؟ چرا این سند؟
سه دلیل اصلی دارد:
1. یادآوری به نسل جدید از سنگینی بهای خونها و ایستادگیها. اینکه شعائر حسینی فقط آیینی سنتی نیست، بلکه انتخابی وجودی است که مردم برای حفظ آن جان و عزت دادند، و پافشاری بر آن چالشی علیه نظامی خونریز بود که خیال میکرد با قتلعام میتواند فراموشی بسازد.
2. هشدار دربارهی بقایای بعث که هنوز در فضای رسانهای، فرهنگی، و حتی دینی عراق فعالاند؛ نه فقط بهعنوان افراد، بلکه بهعنوان شیوههایی: از تضعیف شعائر گرفته تا شکافکنی و تفرقهاندازی میان مؤمنان مقاومت.
3. بازخوانی راهبرد جنگ نرم علیه هویت دینی، همانگونه که رژیم بعث میکوشید با جایگزین کردن محرم با جشن و بازی، عاشورا را از دلها بزداید؛ همان کاری که امروز برخی شبکهها و پلتفرمها با شعار سرگرمی و باز بودن فضای فرهنگی دنبال میکنند.
سید الصافی با شفافیت سخن گفت، و نمایندهی دیگر مرجعیت أعلا، سماحه شیخ عبدالمهدی کربلائی نیز در مراسم تعویض پرچم گنبد حرم امام حسین علیهالسلام، بهروشنی اعلام کرد که این نبرد – در هماهنگی کامل با ایران – نبرد حق و باطل است. آنان که شادمان از درد دشمنان مقاومتند یا در کنار میایستند، نه در صف حسیناند و نه در خط مرجعیت.
پیامهای مرجعیت به داخل عراق
در میانهی تحسینها از پایداری ایران، شیخ کربلائی پیامی هشدارآمیز به سیاستمداران عراقی فرستاد:
«عراق از این رویارویی دور نیست. اگر جبهه خود را محکم نکنید، خطر نه با در زدن، بلکه با شکستن در، وارد خواهد شد.»
این هشدار، عراقیها را با یک پرسش هستیساز روبرو میکند: شما در این نبرد کجایید؟ در صف حسین یا تماشاگر؟ حامیان حق یا اسیران قدرت و طمع؟
مرجعیت با زبان حال به آنان میگوید:
«اگر امروز از مرجعیت و ملت خود دفاع نکنید، فردا کسی برای دفاع از شما باقی نخواهد ماند.»
ایران و مرجعیت: تکامل نقشها، نه تضاد جبههها
آنچه در این دور از جنگ رخ داد، جدا از عمق فکری و عقیدتی مرجعیت أعلا در نجف، و موقعیت راهبردی جمهوری اسلامی در تهران نیست. این دو – با وجود تفاوت شکلی در نقشها – در یک جبهه واحداند: جبههی دفاع از هویت، مظلوم، مقدسات، و کرامت امت.
صدای امام خامنهای در تهران و صدای مرجع أعلا سید سیستانی در نجف، در کنار هم سیاجی عقیدتی و اخلاقی برای جبههی حق تشکیل میدهند. اگرچه در روشها تفاوتهایی دارند، اما هرگز در جهتگیری و بوصله اختلافی نداشتهاند.
نبرد با رژیم صهیونیستی نبرد ایران تنها نیست؛ نبرد شیعه تنها نیست؛ بلکه نبرد تمام آزادگان جهان است. ولی این ایران است که با استواری، عقیده، موقعیت و شجاعت خود، بار سنگینتر این راه را به دوش میکشد، و همچنان بیضه الاسلام را حفظ کرده است.
پایان سخن: دور تمام شد، اما جنگ نه
آنچه رخ داد، پایان جنگ نبود، بلکه پایان یک دور بود. دشمنان در کمیناند، حسابها در حال بازنویسیست. وظیفه اکنون دوچندان است:
• ایران باید خود را برای دور بعدی آماده نگه دارد.
• مرجعیت باید چراغ بیداری را روشن نگه دارد.
• امت باید جایگاه خود را انتخاب کند، پیش از آنکه انتخاب بر او تحمیل شود.
راه پیروزی طولانیست، اما آنکه در مسیر حسین گام برمیدارد، نه گمراه میشود، و نه شکست میخورد.
و اگر امروز ایران نیرومندتر شده، این نوید طلوع زوال رژیم صهیونیستی و پیروزی جبههی حق را نزدیکتر میکند؛ هرچند راه دشوار باشد.
ایران تنها با موشکها پیروز نشد، بلکه با روحی پیروز شد که مرجعیت در وجدان ملتها دمید.
زیرا این معادله، تنها نظامی نبود، بلکه تمدنی-عقیدتی بود.
و آنکه حسین را دارد، از یزید نمیهراسد.