ارتقاء سطح دانش شهروندی محیط زیست ضرورتی انکار ناپذیر

گروه پژوهش و تحقیق دفتر تحریریه
1- شهروندی محیط زیستی نیازمند اطلاعات است
تأثیرات محیط زیستی سبک مدرن زندگی و مصرفکننده بودن، جوامع را در معرض خطر قرار داده و بشر را در آستانه ظرفیت نهائی زمین قرار داده است (ساگوف، 1995؛ گلمن، 2010). امروزه به جائی رسیدهایم که ناچاراً باید برای حفظ تمدن فعلی بشری، راههایی برای غلبه بر چالش مصرفگرایی افسار گسیختهی انسان بیابیم (راکستروم و همکاران، 2009). حساسیت نسبت به حفظ منابع طبیعی هنوز هم در سرتاسر جهان جریان دارد، اغلب هم در مناطق بکر، و غیرقابل دسترس زمین به عنوان مثال در میان جمعیتهای بومی قطب شمال، روستاهای کوچک در تبت و کسانی که در صحرای بزرگ آفریقا یا در جزایر دور افتاده اقیانوس آرام زندگی میکنند.
این جوامع تنها با درک و سازگاری با سیستمهای طبیعی پیرامونشان و طراحی شیوههای زندگی به بهترین وجه با سیستمهای طبیعی ارتباط برقرار کرده و زنده ماندهاند (گلمن، 2010). جوامع مدرن نیز برای حفظ تمدنهای انسانی وادار خواهند شد دانش و هوش محیط زیستی متناسبی کسب کنند. این دانش و توانائی برای سازگاری با معیارهای محیط زیستی است، تا به این ترتیب سبک زندگی مدرن آسیب کمتری به محیط زیست وارد کرده و بتوان به شکلی پایا از آن استفاده کرد (گلمن، 2010).
دستیابی به چنین آگاهی برای شهروندی محیط زیستی ضروری است و به همین ترتیب باید در کانون آموزشهای شهروندی قرار گیرد. در این چارچوب، شهروندان در جریان رویهای طولانی مدت و پیچیده از طریق آموزش، رسانه و فرهنگ عامه، جامعهپذیر میشوند (کائو، 2015). یک شهروند محیط زیستگرا دانش لازم در رابطه با جوانب جامع و اساسی علوم محیط زیستی را دارا است (های، 2002).
این علوم روابط و تعامل موجودات زنده با یکدیگر و محیط اطرافشان را بررسی میکنند. علوم مرتبط با محیط زیست دارای جوانب متنوع و پیچیدهای است که کلیهی چیزهای زنده و غیرزنده از جمله نیروهای فیزیکی، شیمیایی و سایر نیروهای موجود در طبیعت را بررسی میکند. همچنین به بررسی شرایط زیستگاههای مختلفی که موجودات زنده در آنها زندگی میکنند پرداخته که شامل دو مؤلفهی (زنده و غیر زنده) میشود. اصطلاح “اکوسیستم” مجموعه فعالیتهای موجود در محیط را به شکلی منظم توصیف میکند (شولتس، 2011). مرزهای یک اکوسیستم از سوی یک ناظر تعیین میشود تا بتواند بر جوانب خاص آن اکوسیستم تأکید کند، به عنوان مثال، کل زمین یا یک قطره آب (ساکس، 1995).
طی چند دهه گذشته، مفهوم شهروندی محیط زیستی به عنوان بخشی از محیط زیست، جامعه مدنی و دولت در حوزهی سیاستهای محیط زیستی و دانشگاهها، تبدیل به مفهوم برجستهای شده است (دین، 2001). این مفهوم علیرغم کاربردهای گسترده در عرصههای مختلف، همچنان در رابطه با دو مفهوم تشکیل دهندهاش یعنی محیط زیست و شهروندی دارای ابهامات زیادی است.
مفهوم شهروندی محیط زیستی بسته به شرایط خاصی که در آن قرار دارد به عنوان یک ایدهآل تئوریک، مفهومی هنجاری، یک ابزار عملی یا حتی اقدامی در نظر گرفته شده و مورد بررسی قرار میگیرد. این مفهوم زمانی پیچیدهتر میشود که شهروندی محیط زیستی را در ارتباط با گفتمانهای سیاسی متعارض با یکدیگر (جهان وطنگرایی و ..) یا گفتمانهای محیط زیستی (بومیگرایی، نوگرایی، و …) بررسی کنیم (های، 2002؛ باری، 2006؛ والنسیا سایز، 2005؛ هانیگان، 2014؛ کائو، 2015).
2 – چه دانشی را باید کسب کرد و چگونه؟
الزام به تقویت و رشد جمعیت شهروندان و جوامع آگاهی که بر جهان تأثیر گذاشته و روابط محیط زیستی را درک میکنند، میتواند چه به صورت اقدامات فردی و چه جمعی منجر به ایجاد پایایی شود (مورتلو و جاسانوف، 2004؛ درکسن و همکاران، 2017؛ ریپل و همکاران، 2017). در این رابطه آگاهی و درک برای توسعه بالقوه شهروندی محیط زیستی مهم و ضروری است.
این طرز تفکر تحت عنوان «انواع دانش» شناخته میشود. در این چارچوب میتوان به افراد آموزش داد، و این بدان معنا نیست که آن فرد لزوماً فردی تحصیلکرده باشد. تنها زمانی میتوان عنوان کرد که دانش کسب شده که این دانش را بتوان در قالب الگوی رفتاری روزمره فرد مشاهده کرد. آنچه مهم است آن است که بیشتر از آموزش و دانستن کسب درک و فهم پیرامون هر موضوعی ضروری است که در این چارچوب دومی (درک) به معنا دانش + همدلی است.
حساسیت محیط زیستی متعهد؛ ابتکار علاقه به یادگیری در مورد محیط زیست، احساس نگرانی نسبت به آن و اقدام برای حفظاش است. طبق تحقیقات چاولا (1998)، مهمترین تجربیاتی که حساسیت محیط زیستی را تعریف میکنند، تجربیات کودکی در طبیعت، تجربیات مرتبط با تخریب محیط زیست، ارزشهای محیط زیستی انتقال یافته از سوی خانواده، سازمانهای طرفدار محیط زیست، و آموزش است.
از دهه 1980، آموزشهای محیط زیستی به عنوان بخشی از آموزشهای شهروندی شروع شدند و امروزه این آموزشها غالباً تحت عنوان «آموزشهای شهروندی محیط زیستی» شناخته میشوند (کائو، 2015). برای اعمال حقوق محیط زیست و انجام وظایف محیط زیستی، شهروندان باید درک درستی از چالش های محیط زیستی و راه های قابل قبول برای کاهش خطرات و آسیبهای احتمالی داشته باشند (والدیولسو، 2005).
بنابراین آموزشهایی که بر توسعه ارزشهای محیط زیستی، دانش، مهارتها و صلاحیتهای مرتبط با این حوزه متمرکز هستند، باید به عنوان عامل مهمی در توسعه شهروندی محیط زیستی مورد توجه قرار گیرند. آموزش شهروندی محیط زیستی نیاز به سیستمهای دانش یکپارچه دارد که بر درک تعامل انسان و محیط و پیوند میان دانش و اقدام برای اجرای سیاستهای پایا متمرکز هستند (ارگان و ارگان، 2011). روند تولید دانش و چگونگی استفاده از آن در آموزشهای شهروندی محیط زیستی باعث تغییر سیاستهای پایداری میشود. با این وجود افزایش آگاهی و اطلاعات لزوماً منجر به بروز رفتارهای متعهدانه نسبت به محیط زیست نمیشود (کولموس و آجیمان، 2002).
دانش محیط زیستی زیر مجموعهای از آگاهیهای محیط زیستی است و درگیری عاطفی همان چیزی است که آگاهی و نگرش محیط زیستی را شکل میدهد. عوامل بسیاری وجود دارند که بر رفتار متعهدانه نسبت به محیط زیست تأثیرگذار هستند، “عوامل موقعیتی” که شامل محدودیتهای اقتصادی، فشارهای اجتماعی و فرصتهای مختلف برای انتخاب اقدامات میشود، “عوامل جمعیتی – بیرونی” (نهادی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی) و “عوامل داخلی” (انگیزش، محیط زیست، دانش، آگاهی، ارزشها، نگرشها، احساسات، منبع کنترل، مسئولیتها، اولویتها). مدلهای مختلفی نیز برای توضیح رفتار متعهدانه نسبت به محیط زیست و پیچیدگیهای وجود دارد (کولوموس و آجیمان، 2002).
آموزش باید شامل دو نوع باشد: سواد محیط زیستی و سواد مدنی. نوع اول را میتوان توانائی استفاده از درک محیط زیستی، تفکر و عادات ذهنی برای زندگی در محیط، لذت بردن و یا مطالعه محیط دانست. از سوی دیگر سواد مدنی به عنوان توانائی استفاده از درک سیستمهای اجتماعی (سیاسی، اقتصادی و …)، مهارتها و عادات ذهنی برای مشارکت و یا تحصیل در جامعه تعریف میشود (برکوویتز و همکاران، 2005؛ اولسون و وورشام، 2012). این بدان معناست که آموزش شهروندی محیط زیستی را باید موضوعی بین رشتهای در نظر گرفته شود که توانائی ادغام دانش توسعه یافته در علوم محیط زیستی را داشته باشد. بنابراین این رشته را بیشتر تحت عنوان “دانش موضعی” بررسی میکنیم.
با توجه به پیچیدگیهای علوم محیط زیستی، برخی نویسندگان برنامههای درسی را پیشنهاد میکنند که برای اکثر مردم قابل درک باشد. به عنوان مثال، برکوویتز و همکاران (2005) به چهار عنصر زیر اشاره میکنند:
- انتقال چند رسانهای از مواد
- روشن شدن مفهوم «همه چیز به یکدیگر مربوط است».
- تعاملات محیط زیستی و فرهنگ
- مشاهدات میدانی اکولوژیکی مبتنی بر یم نقطه خاص و محلی.
برکوویتز و همکاران (2005)، چارچوبی متشکل از سه مولفه را توسعه میدهند:
- درک پنج سیستم محیط زیستی کلیدی: (a اجتماع خانههای شخصی (محلات) و اکوسیستم، (b پایههای اکولوژیکی وجود انسان، (c اکولوژی سیستمهایی که ما را محافظت میکنند، (d کره زمین به عنوان یک اکوسیستم و تأثیرات ما بر آن، (e سیستمهای ژنتیکی / تکاملی.
- ایجاد موقعیت، مهارت و ظرفیت فکری محیط زیستی
- ماهیت علوم محیط زیستی و ارتباط آن با جامعه.
از منظر اجتماعی (سواد مدنی) میتوان ادعا کرد که مفاهیم و نظریات توسعه یافته در عرصهی جامعهشناسی محیط زیستی، روانشناسی محیط زیستی و علوم سیاسی محیط زیست یاز ارزش ویژهای برخوردار هستند. این ساختار شامل موارد زیر است، که البته صرفاً به این موارد محدود نمیشود: ارزشهای محیط زیستی، آگاهی و رفتار، فعالیت و حرکات محیط زیستی، عدالت محیط زیستی/ اقلیمی، نابرابری محیط زیستی، تصمیمگیری محیط زیستی، حاکمیت محیط زیستی، ارتباطات محیط زیستی و رسانهها، ریسک گفتمان و محیط زیست و … (ENEC، 2018).
آموزش میتواند رسمی یا غیررسمی باشد. آموزش رسمی با این فرآیند مرتبط است که دورههای محیط زیستی به عنوان کانال اصلی انتشار آگاهی محیط زیستی مطرح هستند. تحقیق و ابتکارات با موضوع محیط زیست موضوع با اهمیتی تلقی شده چرا که به عنوان راهی برای آموزش منطبق با دانش صحیح محیط زیستی و دستیابی به تغییرات رفتاری تلقی میشود. شهروندی محیط زیست یاین قابلیت را دارد که به عنوان هدف اصلی آموزشهای رسمی با موضوع محیط زیست در نظر گرفته شود. با این وجود و علیرغم اهمیت این آموزشها و پیشرفتهای خاصی که طی چند سال گذشته در این زمینه رخ داده است، آموزشهای محیط زیستی هنوز هم در اکثر سیستمهای آموزشی در سرتاسر جهان جایگاهی حاشیهای دارند (برکوویتز و همکاران، 2005).
از سوی دیگر، آموزشهای غیررسمی میتواند به صورت رویهای مادامالعمر باشند که در مراحل مختلف زندگی فرد جریان دارد (ویلیامز، 2005). آگاهی محیط زیستی غیررسمی میتواند به صورت خودآموز و خود به خودی در فرد ایجاد شود که معمولاً در مورد افرادی که مسائل محیط زیست علاقهمند هستند ایجاد میشود؛ این روند میتواند به عنوان جریان جامعهپذیری در محیط کار باشد یا جامعهپذیری در محیط خانواده؛ یا میتواند نتیجهی مواجهه شخصی با مشکلات محیط زیستی و فعالیتهای مرتبط با محیط زیست باشد (اسکوبار، 1998).
با این وجود، باید توجه داشت که دامنه آموزشهای غیررسمی بسیار محدود است، چرا که شهروندی محیط زیستی سطح خاصی از سواد مدنی و محیط زیستی را میطلبد. برای درک و شناخت موضوعات مرتبط با محیط زیست اغلب به سطح خاصی از سواد علمی نیاز است (یرلی، 1992؛ هانیگان، 2014). دانش محیط زیستی بهطور معمول محدود به تحربیات شخصی و مسائل محلی است. این اطلاعات شامل آموزش های به دست آمده از ارزش اینترنت، از طریق روزنامهها، مجلات، تلویزیون، رادیو یا بحث با دوستان و همسایگان و گفتگو با کودکان در مورد تجربیات یادگیری محیط زیستی است.
آموزشهای غیر رسمی در واقع شامل فعالیتهای سازمان یافتهای میشود که خارج از موسسات آموزشی جریان دارند فعالیتهایی مانند شبکههای آموزشی، کلیساها و انجمنهای داوطلبانه. همچنین شامل آموزشهایی است که به دلیل مشارکت افراد با سازمانهای دولتی، گروههای طرفدار محیط زیست، باغ وحشها و مراکز یادگیری محیط زیستی مانند مراکز طبیعت، پارکها و موزههای علمی اتفاق میافتد (دیگبی، 2010). در عینحال که چنین آموزشهایی گاهاً میتوانند در آگاهسازی جامعه علمی نسبت به تهدیدات جدید محیط زیستی بسیار مهم باشند (جامعه محلی تمایل دارد، اولین گروهی باشد که متوجه تغییرات محلی میشود، مانند شیوع ویروس زیکا Zika)، دانش سطح مشخصی از سواد شهروندی محیط زیستی ضروری است. این نوع سواد در درجه اول از طریق فرآیند آموزش رسمی کسب میشود.
هانیگان در مورد اهمیت دانش عملی درباره محیط زیست بحث کرده که غالباً نتیجهی تجربیات روزمره است، مانند تجربیات روستائیان و کشاورزان کوچک. «این آگاهی معمول در شبکههای محلی به واسطهی فعالیتهای روزمرهای چون تنفس، نوشیدن آب، کار کردن با خاک، برداشت محصولات جنگی و ماهیگری از رودخانهها، دریاچهها، و اقیانوسها کسب میشود. با این وجود، در جوامع معاصر، جائی که رسانهها و آموزش حتی در نقاط حاشیهای نیز جایگاه مناسبی دارد، دانش محلی ترکیبی از اطلاعات سنتی، دانش مبتنی بر تجربیات و مشاهدات افراد محلی و علوم علمی رایج است (هانیگان، 2014).
3- دانش موضوعی
دانش شرط لازم برای رفتارهای طرفدار محیط زیست است. سه شکل مختلف از دانش واقعی محیط زیستی وجود دارد: (i آگاهی در مورد چگونگی عملکرد سیستم محیط زیستی؛ (ii آگاهی در مورد چگونگی دستیابی به حفظ منابع و حفظ محیط زیست؛ و (iii آگاهی در مورد اثربخشی رفتارها از نظر دستیابی به بهترین شیوهی حفاظ از منابع. آگاهی سیستمی از عملکرد محیط زیست میتواند دانش مرتبط با عمل و اثربخشی ایجاد کند که باعث تقویت رفتارهای محیط زیستی شخصی میشود. دانش محیط زیستی را می توان به دانش سیستم محیط زیست، دانش مرتبط با عمل و دانش اثربخشی تقسیم کرد (روچن و همکاران 2014).
افزایش آگاهی عمومی در مورد اهمیت حفظ محیط زیست و ارتقاء ارزشهای جهانی، راهی برای بازآفرینی آگاهی محیط زیستی در میان عموم مردم است، برای پاسخ به سؤالات در مورد چگونگی استفاده از دانش در مورد تعامل میان انسان و محیط میتوان به تدوین راهکارهای عملی برای ترغیب طرفداران رفتارهای محیط زیستی و ایجاد محیطهای پایدار فکر کرد (نوعی همکاری میان رشتهای). اینکه همه اطلاعاتی در رابطه با نحوهی عملکرد سیستمهای محیط زیستی و عملکرد فرآیندهای طبیعی داشته باشند، ضروری است؛ با این وجود، تمدن و ظهور مدرنیته ما را به زندگی در محیطهای مصنوعیتر و از دست رفتن حساسیت و آگاهیمان نسبت به فرآیندهای طبیعی سوق داده است.
4- انواع دانش
چندین تعریف و نوعشناسی در این زمینه از سوی نویسندگان فعال در این حوزه مطرح شده است. فریک و همکاران (2004) سه مدل دانش محیط زیستی را شناسایی کرده و عنوان میکنند که این اطلاعات باید در جهت ارتقاء حفاظت از محیط زیست با یکدیگر مرتبط باشند:
- دانش سیستمی یا درک شرایط طبیعی اکوسیستم و فرآیندهای موجود در آنها؛
- دانش مرتبط با عمل، زمانی که افراد به این آگاهی میرسند که در مورد مشکلات محیط زیستی چه اقداماتی میتوان انجام داد؛
- دانش کارآیی، یا دانش در مورد فایده (اثربخشی) اقدامات مسئولانه محیط زیستی.
روچن و همکاران (2014) اخیراً این نوعشناسی علوم محیط زیستی را در الگویی که برای آموزشهای محیط زیستی ارائه کردهاند، مورد استفاده قرار دادهاند. این مدل بهطور خاص به اهمیت نسبی دانش در ایجاد رفتارهای طرفدارانه محیط زیست اشاره داشته و مشخص میکند که عوامل عاطفی و ارزشهای محیط زیستی، پیشبینی کنندههای دقیقتری در میان این قبیل اقدامات هستند. در عینحال، این مدل نقش اصلی را به دانش میدهد، و عنوان میدارد که همه انواع دانش به یک اندازه مهم نیستند.
در این مدل، دانش سیستمی هیچگونه تأثیر مستقیمی بر رفتارهای محیط زیستی ندارد. دو شکل کاربردی دیگر از علوم وجود دارند که تأثیرگذار تلقی میشوند: درک چگونگی انجام اقدامات و امکان تمایز میان چندین گزینه. اینکه هر کدام از این علوم چه تأثیر بر محیط طبیعی دارند، پیششرط مهمی برای اقدام نسبت به محیط زیست است. با نگاهی به الگوی آموزش محیط زیستی طراحی شده از سوی روچن و همکاران (2014) مشخص میشود که در عینحال که دانش سیستمی هیچ تأثیری مستقیمی در اقدامات مرتبط با محیط زیست ندارد، در ایجاد آگاهی مرتبط با عمل مؤثر است.
علاوه بر سه نوع دانشی که در بالا مورد اشاره قرار گرفتند، نوع چهارمی نیز وجود دارد: دانش اجتماعی. این موارد که براساس ترجیحات شخصی شکل میگیرند، از معیارها و اجتماعات موجود را مطرح میشوند (هانا، 1995). از نظر فریک و همکاران (2004)، ساختار دانش، در طراحی کمپینهای دانش بنیان و برنامههای درسی آموزشی بسیار مهم است. در این چارچوب، درک یک مسئله میتواند به توانائی دستیابی به دانش مرتبط با عمل منجر شود، در حالیکه دانش علمی اساسی به تنها منجر به رفتار هدفمند نمیگردد.
نتیجه گیری
مفهوم شهروندی محیط زیستی شامل دانش، آگاهی، مسئولیت، توانائی و رفتار متعهدانه نسبت به محیط چه در سطح فردی و چه در سطح اجتماعی میشود. هدف این نوشتار ، تأکید بر لزوم ایجاد آموزش شهروندی محیط زیستی بود که خود شامل دانش پایهای از همان ابتدا و در سیستم آموزشیمان میشد. تحقق این مسئله با تمرکز و تحقق این دو ستون اصلی حاصل میشود: (i دانش مربوط به شهروندی محیط زیستی و (ii اینکه کدام ابزارها در مورد دانش بر مبنای آموزشهای رسمی و غیررسمی بر شهروندی محیط زیستی تأثیر دارند.
وجود یک برنامهی آموزشی متکی بر آموزشهای ” محیط زیستی” میتواند رویکردی مفهومی به زندگی و منابع این سیاره فراهم کند. همچنین باید بر لزوم دانش و درک عمیق علمی درباره محیط زیست تأکید شود که راهحلهای پایداری در این زمینه ارائه میکند. همچنین باید در هر زمینهی علمی و اجتماعی، ماهیت متنوع محیط زیستی و جوانب مختلف آن برجسته گردد. دانش کسب شده باید به کاربرد اخلاق محیط زیستی در همه فعالیتهای انسانی کمک کند. مرزهای فیزیکی نباید مانع فعالیت کاربردهای محیط زیستی شده، بلکه باید باعث تقویت اجرای این کاربرد در زندگی روزمره گردند تا میراث طبیعی و فرهنگی برای نسلهای آینده نیز حفظ گردند.