یادداشت

آیـا رشـد اقتـصادی در فضای بسته و بدون سرمایه امـکـان پـذیـر اسـت؟«قسمت آخر»

دکتر مجید فریدون فر، مدرس دانشگاه و تحلیل گر بازارهای مالی

اشاره :

نویسنده تحلیل خود را با طرح پرسشی مبنی بر اینکه « آیا میشود انتظار داشت در یک فضای بسته و بدون سرمایه ، کشور به رشد اقتصادی برسد؟ آغاز نمود و به مفهوم سازی متغیرهای اقتصادی در موضوع بحث و پرداخت و همچنین به مطالعه اقتصادی در مورد مفهوم اقتصاد بسته و باز در کشورهای فقیر و ثروتمند و تعاملات اقتصادی و تجاری کشورها  با مصادیق مربوط همراه با تحلیل های اقتصادی اشاره گردید .  در ادامه بحث به  جریان سرمایه بین‌المللی پس از جنگ جهانی اول و دوره 1914تا1950 که شامل دو جنگ جهانی و دوران رکود و نوعی عقب نشینی از یکپارچگی جهانی بود ، پرداخته شد . در این شماره رویکرد های قابل طرح از جمله :  قیاس نرخ رشد در کشورهای باز و بسته،  بررسی تاثیر باز بودن بر رشد با در نظر گرفتن این که چگونه تغییرات در درجه باز بودن یک کشور بر نرخ رشد تاثیر می‌گذارد و رویکرد سوم  آیا باز بودن اقتصاد برای رشد خوب است؟ و رویکرد آخر رویکرد استفاده از موانع جغرافیایی بین کشورها می باشد ، که بشرح زیر می پردازیم .

صدای سما

اولین رویکرد این است که ببینیم نرخ رشد در کشورهای باز و بسته، چگونه مقایسه می‌شود. اگر سرانه تولید ناخالص داخلی را از سال 1965 اندازه‌گیری کنیم.  اول اینکه میانگین نرخ رشد درآمد در گروه کشورهای بسته، 1.5درصد در سال، به‌طور قابل توجهی کمتر از گروه کشورهای باز، 3.1درصد در سال بوده است. دوم آنکه، در میان اقتصادهایی که در برهه‌ای یا تمام دوره مذکور بسته بوده‌اند، هیچ رابطه قابل مشاهده‌ای بین سطح اولیه تولید ناخالص داخلی یک کشور و نرخ رشد بعدی آن وجود ندارد.

در مقابل، در میان کشورهایی که برای تجارت باز هستند، شواهد محکمی از همگرایی می‌‌یابیم: کشورهای فقیرتر که باز هستند، سریع‌تر از کشورهای ثروتمند رشد می‌کنند. با کنار هم گذاشتن نتایج در دو رقم، می‌توان دید که رشد کشورهای فقیری که برای تجارت باز هستند، سریع‌تر از کشورهای ثروتمند است و کشورهای فقیری که برای تجارت بسته هستند، کندتر از کشورهای ثروتمند رشد می‌کنند.

رویکرد دوم یعنی بررسی تاثیر باز بودن بر رشد، در نظر گرفتن این است که چگونه تغییرات در درجه باز بودن یک کشور بر نرخ رشد تاثیر می‌گذارد. اگر در یک کشور خاص، تغییر در سیاست تجاری (آزادسازی تجاری یا تحمیل محدودیت‌های تجاری جدید) با تغییر در نرخ رشد تولید همراه باشد، این الگو می‌تواند شواهدی را درباره نحوه تاثیر تجارت بر درآمد به ما ارائه دهد. یکی از گسترده‌ترین نمونه‌های آزادسازی تجارت مربوط به قرن نوزدهم ژاپن است. در 12سال پس از پایان دادن به انزوای اقتصادی خودتحمیلی ژاپن در سال1858، ارزش تجارت ژاپن با سایر نقاط جهان توسط یک عامل اجرایی 70ساله افزایش یافت.

تخمین زده شد که گشایش تجارت، درآمد واقعی ژاپن را تا 65درصد در طی دو دهه افزایش داده بود و این کشور را در مسیر رشد قرار داد که در نهایت سبب شد به سطح درآمد کشورهای اروپایی برسد؛ این تاثیر مشابه آزادسازی تجارت در قرن بیستم نیز رخ داده است. در کره‌جنوبی، به دنبال آزادسازی گسترده تجارت در 1965-1964، درآمد به سرعت رشد کرد و در 11سال بعدی دوبرابر شد. به‌طور مشابه، اوگاندا و ویتنام در دهه1990، به دنبال ادغام آنها در اقتصاد جهانی، رشد سریعی را تجربه کردند. در همه این نمونه‌ها، افزایش درجه باز بودن منجر به رشد بیشتر شد. برعکس، وقتی به مواردی که در آنها باز بودن کاهش یافته است نگاه می‌کنیم، شواهدی را می‌بینیم که رشد کمتری را به دنبال داشته است.

صدای سما

رویکرد سوم برای بررسی این موضوع که آیا باز بودن اقتصاد برای رشد خوب است، نگاهی فراتر از سیاست‌های اقتصادی داشتن است و آن توجه به عامل دیگری است که بر باز بودن یک کشور برای تجارت یا جریان سرمایه تاثیر می‌گذارد: جغرافیا. هنری جورج، اقتصاددان قرن نوزدهمی، به‌عنوان راهی برای اثبات کارآیی تجارت آزاد، از این مشاهدات استفاده کرد که موانع طبیعی برای تجارت می‌توانند همان نقشی را ایفا کنند که توسط دولت‌ها تحمیل شده است. مطالعه‌ای که توسط اقتصاددانان جفری فرانکل و دیوید رومر انجام شد، از مشاهدات جورج برای بررسی این موضوع استفاده کرد که چگونه باز بودن تجارت بر درآمد سرانه در تعداد زیادی از کشورها تاثیر می‌گذارد. نویسندگان در دو مرحله کار کردند. ابتدا نقش عوامل جغرافیایی در تعیین تجارت را بررسی کردند. آنها دریافتند که حجم تجارت بین هر دو کشور تا حدی بر اساس فاصله دو کشور از یکدیگر، محصور بودن در خشکی یکی از کشورها و میزان بزرگی کشورها تعیین می‌شود. بنابراین محققان با استفاده از داده‌های مربوط به ویژگی‌های جغرافیایی می‌توانند محاسبه کنند که چگونه آنها انتظار دارند هر کشور چه اندازه تجارت داشته باشد.

برای مثال، تنها براساس جغرافیا، انتظار دارند لسوتو، کشوری محصور در خشکی در جنوب آفریقا و دور از بازارهای اصلی، تنها 40درصد از حجم تجارت بلژیک، کشوری با وسعت در سواحل اروپا را داشته باشد. در مرحله دوم تجزیه و تحلیل خود، آنها پرسیدند که چگونه این حجم تجارت تعیین شده جغرافیایی بر درآمد یک کشور تاثیر می‌گذارد. از آنجا که جغرافیا – بر خلاف سیاست تجاری- نمی‌تواند به خودی خود نتیجه تفاوت درآمد یا عامل دیگری باشد، هرگونه رابطه بین تجارت تعیین‌شده جغرافیایی و درآمد سرانه باید نتیجه تجارت تاثیرگذار بر درآمد باشد.  آنها دریافتند که افزایش نسبت  تجارت به تولید ناخالص داخلی به میزان یک‌درصد، درآمد را بین 0.5 تا 2.0درصد افزایش می‌دهد.

رویکرد استفاده از موانع جغرافیایی بین کشورها برای اندازه‌گیری دشواری تجارت این مزیت را دارد که چنین موانعی به وضوح برون‌زا هستند؛ یعنی با دیگر ویژگی‌‌های دیگر کشور همچون درآمد قابل مقایسه نمی‌شود. با این حال، معیار جغرافیایی یک مشکل مشابه دارد و آن این است که فاصله بین کشورها هرگز تغییر نمی‌کند. دو مطالعه اخیر توسط اقتصاددانان با مشاهده آزمایش‌های طبیعی که در آن هزینه‌های تجارت بین جفت کشورها تغییر کرده است؛ حتی اگر فاصله آنها تغییر نکرده باشد، این مشکل را برطرف می‌کنند. اولین آزمایش طبیعی، بسته شدن کانال سوئز، در نتیجه نبرد بین مصر و اسرائیل، طی سال‌های 1975-1967 بود.

صدای سما

بخش قابل توجهی از تجارت جهانی قبل از بسته شدن از طریق این کانال جریان داشت و مسیرهای جدیدی که کشتی‌ها باید طی می‌کردند، به‌طور قابل توجهی فاصله کشتی را بین برخی از هردو کشورها را افزایش داد. به‌عنوان مثال، فاصله قایقرانی بین بمبئی و لندن از 6200مایل دریایی به 10800مایل دریایی پس از بسته شدن کانال افزایش یافت. همان زمان، بسیاری از مسافت‌های دیگر از دو کشور تحت تاثیر بسته شدن کانال قرار نگرفتند. انها دریافتند که کاهش قابل توجهی در حجم تجارت برای کشورهایی که فاصله تجاری موثرشان افزایش یافته بود، وجود داشت. دومین آزمایش طبیعی بررسی می‌کند، تغییر در فاصله موثر بین دو کشوری است که ارزش تجارت میان آنها به دنبال تغییر از حمل دریایی به هوایی، متفاوت شده است. هزینه هر تن حمل‌ونقل هوایی بین سال‌های 1955 و 2004 به 0.1 کاهش یافت.

یک تفاوت اساسی بین حمل‌ونقل هوایی و حمل‌ونقل دریایی سنتی این است که اولی از خطوط مستقیم (به معنای واقعی کلمه، مسیرهای دایره‌ای بزرگ در یک کره زمین) پیروی می‌کند؛ درحالی‌که دومی مسیرهایی را دنبال می‌کند که به مکان اقیانوس‌ها بستگی دارد. در نتیجه افزایش حمل‌ونقل هوایی، فاصله موثر بین کشورهایی که از نظر خط مستقیم بسیار نزدیک‌تر از مسیرهای دریایی بودند (مانند ژاپن و آلمان) کاهش یافت. در این مورد، میتوان افزایش حجم تجارت را پیدا کرد.اقتصاددانان در هر دو مطالعه خود دریافتند که تغییرات در تجارت یک کشور ناشی از تغییر در فاصله موثر تا شرکای تجاری‌اش منجر به تغییرات مربوطه در درآمد می‌شود. هنگامی که تجارت با حمل هوایی و دریایی افزایش یافت، درآمد افزایش یافت و زمانی که تجارت کاهش یافت، درآمد کاهش یافت.

سه نوع شواهدی که بررسی شد همگی به یک نتیجه اشاره دارند: باز بودن در برابر اقتصاد جهانی برای رشد اقتصادی یک کشور شرط لازم و ضروری به شمار میرود.

صدای سما

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا