آیا هر سازمانی نیازمند “چابکی” است؟
دکتر سید حمیدرضا قریشی، عضو هیئت علمی دانشگاه
آیا چابکی، پیش نیاز نجات هر سازمان است؟ روی هم رفته، می توان بحث کرد که برخی سازمان ها ممکن است به طور مداوم فاقد چابکی باشند و هنوز موفق باشند.
به عنوان مثال: دانشگاه ها را در نظر بگیرید.
این مؤسسات زبده طولانی مدت، به انتخاب بهترین دانش آموزان و همچنین تأمین مالی از طریق راه های مختلف به ویژه از طریق کمک های مالی قادر هستند.در هر صورت، در دانش اقتصادی جهانی شده امروز، تحصیلات آکادمیک به یک صفت بزرگ تبدیل شده است و همراه رقابت شدید و تجاری شده به سرعت در حال گسترش است.
به عنوان مثال، در سال 2013، حداکثر شهریه در دانشگاه های انگلیس به 9 هزار یورو افزایش یافت که به طور واضح نشان از تبدیل دانش آموزان و خانواده هایشان به مصرف کننده ( نه مشتری ) مؤسسات آموزش عالی بدل شده اند. یعنی آموزش به کالا تبدیل شده است. اگر چه آموزشگاه ها هنوز به بازار مبدل نشده اند، این معظلی است که اکنون گریبان گیر کشور خود ما هم شده است و آموزش به اصطلاح پولی شده است.
چالش مؤسسات امروزه، متمایز ساختن خودشان در این بازار است. به طور فزاینده ای شلوغ می شود تا شمار دانش آموزان و دیگر منابع مالی را که به آنان وابسته اند، بیشتر جذب کنند. بنابراین در یک مدت زمان کوتاه، تغییرات هولناکی در چشم انداز آموزش عالی ایجاد شده و هدف و زیرساخت آموزش عالی را به پرسش گرفته و نیز این مسأ له را ایجاد کرده است که با شروع کار تازه واردان برای رقابت، چگونه سهم بازار را با تحت فشار قرار دادن نهادهای امن مالی از طریق تغییر روش هایشان به دست گیرند، البته اگر می خواهند پابرجا بمانند.
این دلیل ضرورت چابکی و اجزای مختلف آن، برای تمام سازمان هاست. حداقل، ما به اصلاح تفکر درباره تغییر احتیاج داریم. آبراهامسون1 حق دارد که می گوید، در جهانی که در آن ، اختلال مداوم به عنوان هنجار تعریف می گردد و تغییر در حال حاضر، یک روش زندگی است تا یک استثناء، یک روش مفید تفکر درباره مفهوم زندگی امروز این است که به آن به عنوان جزئی از ” ثبات پویا ” نگریسته شود.
چنین ذهنیتی باعث می شود تا تغییر، به عنوان بخشی از یک روند تکاملی، قالب بندی مجدد گردد. به عنوان هنجاری که به طور مثبت نگریسته می شود تا یک افزودنی رنج آور برای کسب و کار معمولی، بدون آسیب بزرگ، چنین چشم اندازی بر اینکه چطور تغییر کنیم، تأثیر می گذارد و باعث می شود تا از انواع مدیریت تغییرات انفعالی که به اختلالات اساسی منجر می گردد، دور شویم و به سمت مبادلات فرهنگی حرکت کنیم که خود به تحریک برای تغییر و نوآوری منجر می گردد.
برای دستیابی به چنین تغییراتی، آبراهامسون مطرح می کند که به یک رویکرد معیار برای تغییر نیاز است، آنچه او آن را ” همگامی2 ” می نامد. که در آن تغییرات عمده اساسی، تعمداً با دوره های گام های دقیق تغییر اساسی و کوچک تر، در هم آمیخته می شود. روی هم رفته ، او پیشنهاد می کند که اگر چه برخی تغییرات نیاز به مدیریت رهبری شده3 دارند و در چارچوب راهبرد رخ می دهند، بیشترین تغییرات به صورت محلی و غیر مستقیم در روش های واکنشی، خود انگیخته و خودکار در سطوح فردی و گروهی رخ می دهند.
در آینده در خلال این مقاله، خواهیم دید که چگونگی پذیرفتن تغییر را به عنوان ثبات پویا مطرح خواهیم کرد و به این نکته اشاره داریم که ممکن است، به تغییر ذهن آگاهانه و یادگیری فعال برای کارمندان و مدیران در تمام سطوح نیاز باشد.
نیروها برای تغییرات متناوب، متعدد هستند. آن ها شامل سامانه سیاسی – اقتصادی گسترده تری هستند که به طور ضمنی در قالب های نولیبرال انگلیسی – آمریکایی نظام سرمایه داری، بازارهای جهانی، تحلیل مبتنی بر سرشماری، فناوری، اتصال، توسعه پایدار، تغییر نگرش اجتماعی و چندین مورد دیگر هستند و تأثیراتشان روی تجارت و بقای سازمانی تشدید کننده است.
بازار جهانی
امروزه، بازار دارای رقابتی بی رحمانه است، شاید بخاطر اینکه فلسفه اقتصادی قدرتمند پایه اقتصاد جهانی از تاریخ 1980، نو لیبرالیسم با اعتقاد و عمل به بازار آزاد شده است.
این تفکر با بهادهی به سهامداران به عنوان هدف حاکم بر سازمان ها و ترغیب تفکر کوتاه مدت از رأس تا سطوح پائین سازمان ها سود را پیش روی مردم می گذارند. نظریه نولیبرال زیر بنای نظریه غالب مدیریت است و در مدارس تجارت، به طور گسترده تدریس می گردد. این نظریه بر سازماندهی هر بخشی تاثیر می گذاردو نیز به نظر می رسد، ارزش های اجتماعی در غرب را تحت تأثیر قرار داده است. به طور ویژه ، در انگلستان، قبل از آغاز رکود اقتصادی در سال 2008 میلادی، مصرف گرایی و حرص و آز را دسترسی آسان به اعتبارات ارزان تحریک کرده بود که این امر به تحلیل منابع و بدهی فردی و عمومی منجر شد.
پس از دهه 80، پیشه های خدماتی و دانشی به شاه متر (جهش) بسیاری از اقتصادهای غربی تبدیل شدند. پیشه هایی نظیر خدمات مالی، برای مقابله با رقابت جهانی، به تدریج، مقرراتشان را لغو کردند. قانون زدایی، تکثیر محصولات مالی جدید را که بسیار پیچیده و سرانجام بی اساس بودند و قبل از رکود اقتصادی چند نفر متوجه ماهیت آن شده بودند، ممکن ساخت. زمانی که چشم انداز پاداش های بزرگ به رفتار مبتنی بر قضاوت نادرست منجر می گردد.
از علائم اولیه هشدار در مورد آنچه ممکن است، رخ دهد، غفلت می شود. چنان که در مورد برخی از ( تاجران سرکش) قمار بی پروایشان کارمندانشان را به زانو درآورد.
همان طور که پیش تر به آن اشاره گردید، حتی مؤسسات سنتی نظیر دانشگاه ها در برابر تجارب بازار آزاد، نئولیبرال، در امان نیستند.
دنین و درتلر در این مورد بحث کرده اند که طی دو دهه گذشته ، پیشه تحصیلات تکمیلی از قانون مور، پیروی نکرده است. ( یعنی این نظر مبتنی بر مشاهده است که طی تاریخ سخت افزار رایانشی، تعداد ترانزیستورها در مدارهای تلفیقی، هر دو سال، دو برابر می شود) اما آن ها قانون مور را این گونه توصیف کردند:
” بهتر یعنی بیشتر و بزرگ تر”
پیوسته برای دانشجویان امکانات دانشگاهی فراهم شده است و هزینه هایی که خرج آن ها می شود، در حال افزایش است. تعداد برنامه هایی که به آن پیشنهاد می شود، و اندازه اجرایی شان بیشتر می شود و این کار با امید افزایش رتبه و شهرت دانشگاه صورت می گیرد. در چنین محیط بازار رقابتی، تنها خروجی این کار، بر اساس دیدگاه این نویسندگان، افزایش خطر بدهی است.
Abrahamson , E(2000) Change without Pain, Harvard Business Review. July.PP.75-79(1)
Pacing
Management-Led(2)