یادداشت

دانـش سـایبـر و اقتصـاد فرهنـگ

دکتر سید مهدی حسینی دکتری علوم سیاسی از دانشگاه تهران:

پیشرفت فناوری، موجب پدیداری اجتماعات بر خطِ همه جا حاضر، مبتنی بر علاقه و دیدگاه و تجربه مشترک گردید، اما سایه فرهنگیِ خاص و شیوه زندگی متفاوت؛ را نیز گسترش داد. جنبـه پارادکسیکال این تفـاوت و اشتـراک (افرادی با طرز فکر نزدیک یا یکسان اما در سـرزمین‌ها و فرهنگ‌های ِناهمگـون) تحت عنوان کلی فـرهنگ سایبـری Cyber culture مطالعه می شود. این فرهنگ که امری شناختی است؛ فراتر از امر جغرافیا با خوانش معمول بوده و پس از اجلاس نیویورک 1940 (مرکب ازدانشمندان علوم اجتماعی، ریاضی دانان، پزشکان و…) به تدریج به سایر ممالک رسید.

بدلیل فرهنگـی شدن زندگی روزمـره، قرن بیست ویک را عصرِ “زیست فرهنگ در سایه دانش سایبر” نامیده اند. دو ویژگی این عصر عبارتند از: – چرخش پارادایمیک عمل تکنولوژی بر روی علم – تبدیل شبکه‌ها – نه شرکت‌ها – به واحد عملیاتیِ واقعی با تحول سریـع تکنولوژیک، شکلـی تازه از “بنگـاه شبکه ای مبتنـی بر اقتصادِ فرهنگ” پدیدار شد … ایران نیـز تحت تأثیـر معنا دار ارزش‌های فرهنگ سایبـری Cyber culture‌ قرار گرفت. کشوری که دارای کهن ترین میراث فرهنگی و روشنفکرانه در جهان است، ناگزیر از بر داشتن گامی بلند بسوی یک تنوع فرهنگی بی سابقه شده است.

در غیر این صورت، تکنیک بصورتی خودسرانه و دلبخـواه! بسان گلوله‌ای آتشیـن به تُنگ بلوریـن فرهنگ غنی ایـرانی و اسلامی اصابت می کند و آن را به هزار قطعه درمی‌آورد. این امر بسیار پیچیده تر از امر دیر آشنای «جدالِ میان بساط کهنۀ قدما و طرح نوِ متأخرین» خواهد بود … پس از باب شدن اصطلاح سایبر توسط «نوربرت واینر» (ریاضیدان و بازیگر اصلی سیـر تحول رایانه‌ها) و گسترش فزاینده قلمرو علم فرمانش(Cybernet) انسان نو با شیوه جدیدی از زندگی سرو کار می یابد. مجـازی سـازی (حرکتـی فراگیـر و چرخـش اقتصادی و فرهنگی و…)آینه تمام نمای زندگانی نوین است.

این امر، فراتر از تحولات تاریخیِ حیـاتِ زیستـه ( انقلاب کشـاورزی، انقـلاب صنعتی و…) اسـت و سـخـن از آن مـجـال دیـگـری می طلبد. ولی باید اشاره کرد که در سپیده دمان دهه توفانیِ 2030 توانِ بالقوه مجازی سازی: اولاً: بـه طـرزی بی‌سابقـه، بی نظمـی و سنت گریزی را شتاب می بخشد؛

ثانیاً: دسترسی آسان، برخی چشم ها را بردقت و صحتِ اطلاعات می بندد؛ درست است کـه آگاهی از محـو شدن نقش کاهنده جغرافیا و کم رنگ شدن نقش دولت و افتادن ابتکار عمل در بسیاری از مبادلات و روابط به دست افراد، ارمغان تحول دیجیتال بود و این آگاهی، سبک زندگی روزمره و معیشت و اقتصاد و شاخصه های فرهنگ ( آداب و رسوم، اخلاق، خِرَد جمعی و …) را دگرگون ساخت.

اما فرایند “رشد شناخت اجتماعی” بویژه از حیث: – تفکرِ خویش اندیشانه – دیدگاه گزینش دو سویه نیاز به تدبیر و برنامه ریزی دارد. چراکه با تحول دیجیتـال، مبـادله و رابطـه دو سـویـه جدیـد، میـان افـرادی با طـرز فکر نزدیک به هم، اما در سرزمیـن‌ها و فـرهنگ‌هـای ناهمگـون، شـکل می‌گیرد. جهانِ در حالِ تغییر بنیادین، را می توان جهان چهارم خواند، در قرن نوزده و از همان روزی که هنرمند نقاش ژنده پوش(ساموئل مورس) ثـابت کرد که می‌تـواند پیام‌های رمـزی را در امتداد سیمی الکتریکی انتقال دهد؛ رویارویی- های تجاریِ هیجان انگیز براه افتاد. و فرایند قدرتمنـدی آغـاز شـد که تـا امـروز بصورتـی بی وقفه، درحال شکوفایی است.

بلحاظ نظری، یکی از عوامل اصلی این شکوفایی؛ در ویژگی آموزه ای و خصلتی که پسوند “ایسم ism “به هر مفهوم می بخشد، نهفته است. از آنجا که ایسم بر محور یک نظام ارزشی دقیق استوار است؛ باعث پدید آمدن یک سلسله مرام و سلیقه های خاص فرهنگی- مصرفی می شود. شایسته یاد آوری است که دیری است نسبت به ایسم ها بدگمانی وجود دارد.

اما بازار افکار عمومی بی وقفه بر چسب های تازه می طلبد و همـواره کسـانی برای پاسـخ به ایـن خـواسته آماده‌اند. یعنی این خصلت، مفهوم را به جایگاهی رفیع‌تر از دیگر مفاهیم بر می کشاند و به اصطلاح تجلی گر برخی اولویت هاست. اکنـون سـوداگران بازار اندیشـه از رهگـذر دیجیتالیسم، تعیین اولویت می کنند! در همین راستا، ایران نیز در هجوم فرهنگی، ناگزیر برخی از ارزش های غـربـی را بـــه عـاریت گرفت! امـا آن ارزش ها دست دوم اند! و بـه هیـچ روی پـاسخـگـوی حساسیت های فرهنگ والا و مبتنی بر خصال خویشتن نمی باشند.

قبل از ورود جهان به عصر دیجیتال، هم تولید کننده و هم مصرف کننده در یک مقطع به ضرورت عقل، با یکدیگر همگام بودند و با هم وجه مشترک داشتند و عقل و خرد، بهترین ابزار برای رواج محصول و تبلیغ اندیشه محسوب می شد. اما با سایبرنتیک؛ کارگزاران بنگاه های تبلیغاتی به تدریج دریافتند که از این به بعد، نیمی از محتوای تبلیغ را روان شناسی و نیمه دیگر را زیبایی شناسی تشکیل خواهد داد.

مبنای این تبلیـغ و زیبایی شناسی، اجلاس نیویورک است. تصمیات آن نشست به صورت اندیشه ای فراگیر در آمده و همه جا و در تمام جنبه های زندگی (عمومی و خصوصی) حضور یافته اند. تبدیل فرهنگ به ابزار چرخش چرخ نظام سرمایه سالار! معنای این حضور است. تبلیغات، با ایجاد نیازکاذب، مثلاً این میل را ایجاد می کند که آدمی با فلان ویژگی ها باشیم و بهمان نوع لباس را بپوشیم و کالاهای خاصی را مصرف کنیم.

این نیـاز کاذب ، به فرهنگ، جنبـه کالایـی می دهـد و شکل کالایـی، چنـان در ساخت آن نفـوذ می کند که تشخیص تمایز قلمرو فرهنگ از قلمرو اقتصاد به ساد گی امکان پذیر نیست. راهکار: تمرکز بر تأثیر تعیین کننده شبکه های اجتماعی در ایجاد دگردیسی فرهنگی و اولویت دادن آن بر فرایند دگردیسیِ جوِّ سیاسی است. نتیجه غفلت از مقتضیات این زمان! بن بستی است که مطالعات فرهنگی گرفتار آن شده است.

طرفه این که به قول « هاجون چانگ» : « کشورهای موفق به طور ماهرانه سیاست های خود را با گذشت زمان و تغییر شرایط داخلی و بین المللی انطباق داده اند. فرهنگ در نتیجه توسعه اقتصادی تغییر می کند. عامل کلیدی در فرایند توسعه اقتصادی، حرکت به سوی فعایت های اقتصادی با ارزش افزوده بالاتر است و دریک جامعه بدون مشاغل کافی، موعظه در باب سخت کوشی، چندان در تغییرِ عاداتِ کاری مردم مؤثر نخواهد بود.»

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا